صورتی، صورتی، باز هم صورتی
ایده در اسکاندیناوی جایگاه خاصی دارد. به خصوص که صاحب ایده از سر خوشبختی منظم و نرمال رشد و ترقی کرده باشد -به این معنی که از همان اول کودکی نرمال بالا آمده باشد، نرمال زندگی و تحصیل کرده باشد، نرمال وارد بازار کار شده باشد و در طی این مسیر سرگردانی نکشیده و نارو نخورده باشد. نتیجه این که کل سیستم این کودک پیشین و انسان بالغ امروزی را دانا، آگاه و صاحب ایده بار میآورد و به جا و به وقتش هم به او اعتماد به نفس جهانی میبخشد.
مثالش این که اگر شما فکر کنی روی سقف هم میشود زندگی کرد و بتوانی از ایدهات پشتیبانی منطقی کنی، مسخره که نمیشوی که هیچ، احتمالا یک عده کمکت میکنند که این ایده برای اولینبار در اسکاندیناوی و -حالا در مورد ما- دانمارک تحقق پیدا کند. من هنوز به شدت غیردانمارکیام و هنوز نمیدانم آیا این اصلِ «امکانیت ایده تا تحقق آن» درباره یک خارجی با یک پیشینه غیرغربی هم ممکن هست یا نه. البته گهگاه میبینم که خارجیهایی هم که در دانمارک به دنیا میآیند و البته در ذهن عمومی به هرحال خارجی محسوب میشوند، فرصتی برای تحقق ایدههایشان مییابند. اما تعدادشان بسیار اندک است. چون یا خارجی -به خصوص خاورمیانهای و بعد از آنهم خارجی با پیشینه بلوک شرق- کمتر دنبال کشف ایدههای جدید و خلق موقعیتهای تازه است، دوم اینکه کمابیش خارجی خارجی است و دغدغههایش یک مدل دیگر است. توضیحش باشد برای یک وقت دیگر.
اما این ایدهای که من را به این صفحه کشانده یکجایی با ذهنیت ایرانی-بعدازانقلابیِ من پیوند میخورد: اول صبح خبر جالبی شنیدم و یک مصاحبه بسیار کوتاه با صاحب بلندترین هتل اسکاندیناوی که معماری قابل توجهی دارد. این هتل بلاسکای Bella Sky نام داردبا دو برج و در جزیره کوچک آما Amager در جنوب شرقی کپنهاگ و بخشی از کپنهاگ بزرگ واقع شده. درست درجایی که محل جدید و دائمی نمایشگاههای کپنهاگ است. هتل زیبایی است با معماری خاص نوردیک (شمالی). طبقه هفدهم این هتل را طبقه بلادونا Bella Donna Floor نامیدهاند، چون این طبقه فقط به خانمها اختصاص دارد. حتا معماری داخلی تمام اتاقهای این طبقه مخصوص بانوان طراحی شده، کاملا مطابق نیازها و سلایق بانوانی که به هتل میآیند. صاحب هتل امروز از یکی از مجریهای برنامه -یک مرد- پرسید، تو که هتل میروی اول چه کار میکنی؟ مجری گفت، احتمالا روی تخت مینشینم و تلویزیون روشن میکنم. صاحب هتل از مجری زن برنامه پرسید، تو چه کار می کنی؟ مجری زن گفت، از پنجره بیرون را نگاه می کنم یا میروم در حمام و شاید دوش بگیرم. صاحب هتل گفت، دقیقا دو نیاز متفاوت! خیلی از زن هایی که مشتری این هتل هستند برایشان چنین نیازی مهم است.
در صفحه این طبقه هم که نگاه کنید میشود خیلی سریع به این نیازها و سرویسی که هتل مزبور با توجه به این نیازها به مشتری میدهد پی برد.
الان موضوع صحبتم بقیه استدلال مجری مرد و ادامه مصاحبه با صاحب هتل نیست، گرچه شنیدن آن بخش هم خالی از لطف نبود. اما این ایده و ابتکار جالب که نوع دیگری از بازار را ایجاد میکند، در ذهن ارتباطی با همان موضوع جداسازی و تفکیک زن و مرد درون جامعه سی ساله بعد از انقلاب ایران دارد. با دو نگرش و بر اساس دو علت وجودی کاملا متفاوت. جایی که من کودکی و نوجوانی و بخشی از جوانیام را گذاشتم و بیرون آمدم، با القا حق به مرد و در اختیار گذاشتن تمام و کمال حق به او تفکیک را ایجاد میکردند و هنوز هم میکنند، که جامعه را روزبه روز غیرطبیعیتر و بیمارتر میسازد. و این جامعهای که امروز پیش چشمم باز شده و هر روز وجوه تازهای را در آن کشف میکنم، حق را منحصربه مرد نمیداند و نیازهای زن را بر اساس طبیعتش حق مسلمی میداند که گاه حتا در ذهن یک خاورمیانه ای-ایرانی سلب حق مرد نیز ممکن است به نظر برسد.
این دو دنیا با تمام بردارها و مولفههای سازندهاش خیلی وقتها تضاد عجیبی در ذهن من ایجاد کرده. ولی همیشه فکر میکنم همه ایرانیها مسئولیت انسانی و فرهنگی دارند که دیدهها و شنیدههایشان را با نگاه انتقادی به ایرانیهای دیگر-به خصوص آنهایی که در ایران زندگی میکنند، منتقل کنند. آیندهای هم اگر باشد با همین انتقال ایدهها رنگ و بو و تکاملی از نوع دیگر میگیرد.
۳ نظر:
شما خودت بهتر میدونی که اختلاف فاحشی که بین اینجا و اونجا وجود داره همینجا هم هست، طوری که انگار خردهفرهنگها از دو دنیای متفاوتن. انتقال تجربهها و نشون دادن سبکهای متفاوت زندگی کار لازمیه، حتا اگه طیف مشخصی رو هدف بگیره. مانع بزرگ حاکمیتیه که اجازهی تغییرات طبیعی رو به بقیه نمیده و پویایی رو از جامعه میگیره.
حرفت منطقیه.
ولی مسئولیت انسانی و فرهنگیای که بهش در آخر مطلبم اشاره کردم دقیقا برای اینه که روزی که اون مانع بزرگ از سر راه برداشته شد، جامعه بسیار ناهمگن ایرانی توان روبهروشدن با تغییر به سوی پیشرفت رو از همه نظر داشته باشه. این روشنگری -به اصطلاح همین بازتاباندن اختلافهای فرهنگی و شیوههای متفاوت فکری و رفتاری- لطفش در همینه که مردم قبل از یک خلا احتمالی بتونن به یک جایگزین فکر کنند. و ضمنا در این مدتی که مانع بزرگ سوهان روح و جسم آدمهاست فکرها در حرکت و در مسیر شناخت قرار بگیرند.
مخالفتی ندارم. منتها جدا از بعد سیاسی قضیه که همیشه ته دل آدم رو میلرزونه، یه جور قانونگریزی مزمن توی ما جا خوش کرده که کار رو سخت میکنه. گاهی به نظرم میاد که "مانع بزرگ" سرپوشیه روی مشکلات حاد دیگه. من جامعهی خودمون رو سالم نمیبینم. بیشتر عاطفیه تا منطقی. از طرفی، این خلا احتمالی که میگی خطری جدیه و میتونه وضعیت رو مث سابق یا بدتر کنه.
ارسال یک نظر