فقر فرهنگی
اوایل پاییز به درخواست دوست خوبی (غیر ایرانی) که در یک مرکز تحقیقاتی در هلند کار میکند، یک تعداد اینفورمانت ایرانی در همین کپنهاگ خودمان -به زحمت و با زبانبازی- پیدا کردم که تنها بایستی چند تصویر را با چند تُن آوایی مقایسه میکردند. طی یک ماه ۱۵ نفر حاضر شدند در این تحقیق شرکت کنند که از این تعداد ۳ نفرشان از بستگان و آشنایان خودم بودند. کار که به پردازش دادهها رسید دوست محققم با این که از همین ۱۵ تا هم استقبال کرده بود، به بنبست رسید و گفت دادهها با هم جور در نمیآیند و احتمالا در رفتار اینفورمانتها نوعی بیتوجهی یا بیدقتی بوده. این برداشت دوست من بود ولی من دلیل دیگری برای این ناسازگاری نتایج داشتم. با کمی جرح و تعدیل دلایلم را به او گفتم و البته با لطف زیادی گفت: «کوووول!»
چند روز پیش به اتفاقی گروهی محقق جوان پرسشنامهای طراحی کردیم درباره رفتارهای زبانی دانمارکیها نسبت به تغییراتی که در زبان مدرن ایجاد میشود. کار خیلی جالب و مختصری بود و حین تکمیل کار مدام در ذهنم خیالپردازی میکردم چقدر طول میکشد این پرسشنامه را پر کنند یا چند نفر حاضر به شرکت در این کار هستند. دیروز فایل را آنلاین پخش کردیم - ساعت دو و نیم بعد از ظهر. تا امروز ساعت دوازده ظهر سیصد و شصت و یک نفر در این کار داوطلبانه و بدون ذکر نام شرکت کردهاند، سن و میزان تحصیلاتشان تنها مواردی بود که راجع به هویتشان پرسیده بودیم. تا اواخر دیشب بیش از دویست و هشتاد نفر شرکت کرده بودند و از این بین مشارکت زنها نسبت به مردها بیش از ده برابر بوده!
خیلیها فکر میکنند چرا ایران یک کشور دست چندم است. یک جوابش همینجاست، پیش چشم من! از دوستی که برای طرح پاییزه خواستم در تحقیق دوست غیرایرانی من شرکت کند و تضمین کردم سرگرمکننده باشد و بیش از ده دقیقه هم طول نکشد، با سرتکان دادن و شوخی و خنده گفت:«دور من یکی را برای این کارها خط بکش.» در ایران و بین جماعت ایرانی بیش از پنجاه میلیون ایرانی در چنین موقعیت مشابهی خواهند گفت -با شوخی و خنده و اطوار- «دور من یکی را خط بکش»! کسی هم این وسط اگر جواب مثبت بدهد با نمک ریختن میگوید «امیدوارم نمرهت بیست بشه!»
فرهنگ یک کشور را نمیدانم از کجایش باید بگیری که درست شود. روزها و روزها میگذرد و آدم فکر میکند آخر کدام «طرح نو» را دراندازم که روزی ایران چیزی شود که حسرتش به دل خیلیها مثل من مانده!