۲۵ آبان ۱۳۸۴

کتابسوزی

خواستم درباره ی نمایشی که دو شب پیش دیدیم بنویسم. اتفاقی که امروز در دانشکده ی حقوق افتاد باز شرح نمایش را به تعویق انداخت. اما عجب آن که می تواند مدخلی باشد به همان شرح.
نمایش «خاکستر پینوکیو» با جمله ی عجیبی شروع می شود: «سر صبحی از بوی سوختن کلاسیک ها لذت می برم. سلین، هام سون، بن، هایدگر، ارنست یونگر. این بو...بوی سوختن آزادیه. افکار هزارساله همه دود می شن و می رن به هوا!...»
نمی دانم چرا ذوق دیدن این نمایش باید دچار همزمانی می شد با سوختن کتابخانه ی حقوق دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران. چند بار در سال های اخیر آتش سوزی کتابخانه ها تکرار شده. آتش سوزی اماکن عمومی که جای خود دارد. چرا؟
بروشور نمایش را که چند روز پیش تورق می کردیم جمله ای از هاینریش هاینه تن مان را لرزاند: «هرجا که کتاب سوخته شود، پیش از آن انسان را به آتش کشانده اند.»
حالا تمام خسارت ها به کنار، حس ناآرامی از دور برای آن چه از بین رفته به کنار، فرمایش معاون اداری دانشکده آدم را بیشتر می سوزاند: «به دلیل آن که هیچ گونه کتاب منحصر به فرد و نسخ خطی در میان کتاب های سوخته شده نبوده آتش گرفتن این تعداد کتاب اهمیتی از نظر ارزش کتابخانه ای نداشته است.»ایرانی ها تا کی قرار است برای جبران خساراتی که اعم از جانی و مالی پیش می آید قیافه ی حق به جانب بگیرند که چیزی نبوده و می توانسته بیشتر از این باشد و ... چرا برای هیچ چیز از انسان بگیر تا تمام موهبت هایی که خداوند در آن کشور نهاده ارزش قائل نمی شوند؟ اگر ارزش نداشت پس چرا هزینه و مکان صرف شان می کردید و نگاه می داشتید شان؟ این تناقض نیست؟ این تناقض عاقلانه است به نظر شما؟ یا در برابر این سوال هم یک سخنرانی ، جواب متقن توی آستین
دارید؟جوابی که همه چیز را تا چند وقت دیگر آرام نگه دارد و شما در پست تان اندکی بیشتر پایدار بمانید؟
عکس های این آتش سوزش را در اینجا ببینید

۲۰ آبان ۱۳۸۴

نیمه خفته

نمی دانم از دانمارک تا ایران چقدر فاصله است. پنج ساعت یا... اما از تهران تا هرات یادم می آید چندان دور نبود. گرچه ما با اتوبوس رفتیم تا هرات. تا اسلام قلعه و از آنجا هم عامر صاحب به دنبال مان آمده بود و جاده ی خاکی تا شهر هرات... راه درازی نبود. نه
امروز یکی می گفت از شاعره ی هراتی در روزنامه ی ایران نوشته بوده اند. و اعتراض و گلایه ی بی دریغ جمعی از نویسندگان و شاعران افغان. گفتم بینوا زیر لگد شوهرش جان باخته. گفت افغان ها به زودی فکری به حال حقوق زن های شان می کنند. شاید بکنند. چه خوب. به قول دوست مان از این نظر هم از ایران جلو می افتند. همین؟ دنیا را هم می بینند؟ یا نگاه شان فقط به ایران...؟ نادیا انجمن را در مجموعه شعرش و اشعار پراکنده اش می شود شناخت
حقوق زنان که جای بحث ها دارد. نه فقط در افغانستان، که در ایران، که همین جا در بیخ گوش مان در دانمارک. همین بین آشناها... باید از این جا بگویم. زنان مهاجر ها باید هم پای مردها زبان دانمارکی بیاموزند و بعد وارد اجتماع فعال کار شوند. بابت این آموزش زبان (که مبادا فکر کنید کار راحتی است) از کمون حقوق دریافت می کنند. اما افغان هایی را می شناسم که از فرط تعصب این جا هم راهش را پیدا کرده اند. زن را راهی خانه می کنند. صبح تا شب کار سیاه و سفید می کنند که مبادا کمون بابت حقوق دادن قوانین اش را به آن ها تحمیل کند ، سالی یک فرزند می آورند که زن شان مبادا به فکر «مکتب» بیفتد و کارش کم شود و عذر موجه هم در خانه ماندن داشته باشد، و این زن بینوا حتا نمی داند این بچه ها چه طور به وجود می آید...این به وجود آمدن ها تا وقتی که تربیت بچه ها دست و پا گیر نشده ادامه دارد. تربیت که چه عرض کنم. تا وقتی چشم و گوش شان باز نشده! همین که مرد ها به چه کنم بیفتند جل و پلاس و پول و پله شان را بار می زنند رو به سوی ولایت!! باور کنید کم نیستند. و باور کنید مشکلات شان فقط این نیست. ایرانی ها هم مشکلات خود را دارند. نه به این شکل، شاید با رنگی دیگر
آن وقت دولت جدید ایران نه تنها نیروها را غربال می کند و نیمی از نیروی توانمند کشور را نادیده می گیرد که هرچه به قول ایشان بوی فمینیسم بدهد از ترس بلا شدن گردن خود آقایان سانسور می کنند مبادا چشم و گوشی به این شیوه باز شود. امروز این شاعره بینوا شهرتی داشت که موردش این چنین سر زبان ها افتاد، دیگرانی که نمی شناسیم و گرفتار خودخواهی نیمه ی دیگر جوامع ما هستند و بی دفاع و بی زبان و بی آگاهی و بی هیچ حق و حقوقی... که به فکر این گروه است؟ این گروه که خودپسندان نسل بعدی که به سرعت دیر یا زود از راه می رسند زیرپای شان، زیر لت و کوب شان می گیرند

۱۶ آبان ۱۳۸۴

سخنرانی شیرین عبادی به دعوت انجمن قلم دانمارک. شش نوامبر

بخش دوم
در پاسخ به سوالاتی که گاه تکرای بودند و گاه پرسش از نکاتی که شیرین عبادی در صحبت هایش آورده بود و از نو
توضیحی مختصر به استناد گفته های خود می داد، به چند نکته ی مهم اشره کرد :
یک. درباره ی کاریکاتور پیامبر اسلام: انتقاد اگر مستدل باشد مانعی ندارد اما فرق دارد که بخواهیم کاریکاتور مسخره ای بکشیم و بعد اسمش را آزادی بیان بگذاریم.
دو. اکثر حکومت های اسلامی غیر دموکراتیک هستند و متهم به نقض حقوق بشر. این حکومت ها هر وقت مورد سوال قرار می گیرند می گویند دین اسلام با دموکراسی و قوانین حقوق بشر در تضاد است. این ها در حقیقت مسلمان ها را در سر یک دوراهی قرار می دهند یعنی اسلام و دموکراسی. و اگر غیر از این عمل شود می گویند اسلام را نمی خواستی پس یاید مجازات شوی. بهترین شیوه در برابر این حکومت های غیردموکراتیک این است که ثابت کنیم اسلام با دموکراسی مخالف نیست. بلکه این حکومت غیردموکراتیک با آن مخالف است. این موضوع هم خاص ایران نیست.
اسلام مثل هر دینی تفسیرهای مختلفی می تواند داشته باشد. می بینیم که یک کلیسا هم جنس گرایان را عقد می کند و کلیسای دیگر آن ها را تکفیر می کند و البته هر دو پیرو دین مسیح اند. و ضعیت متفاوت کشورهای اسلامی نشان از این تعدد تفسیر دارد. به عنوان مثال در عربستان زن ها حق ندارند رانندگی کنند. اما در اندونزی و مالزی چرا. در این دو کشور زن ها مدت ها است که رییس جمهور شده اند.
سه. کانون نویسندگان هیچ گاه موافق محورهای یادشده ی اخیر سانسور نیست. خصوصاً فمینیسم که سال ها است دنیا قبولش کرده. هیچ کس با این محورهای سانسور ارشاد موافق نیست.
چهار. من در برابر دنیا گفتم تهاجم نظامی به ایران ممنوع است. جوانان برومند ایرانی اجازه نمی دهند حتا یک سرباز خارجی پایش به ایران باز شود. اما راه حل منطقی مقابله مشکلات موجود در ایران سازمان ملل است. آن چه سازمان ملل بگوید مشروعیت دارد. دنیا بداند ما اجازه نمی دهیم ایران به عراق تبدیل شود.
پنج. دموکراسی با اسلام هماهنگ است. مالزی و اندنوزی مثال های خوبی اند. در کشورهایی که اکثریت مسلمان اند قوانین با اکثریت هم خوانی دارند. اما اکثریت حق ندارند به نام اسلام در امور اقلیت اخلال کنند. در کشورهای اسلامی دست بریدن یا سنگسار کردن را نباید مورد توجه قرار دهند. اما به عنوان مثال اگر پارلمان بخواهد می تواند فروش مشروب را در مغازه ها ممنوع کند. بدانید جامعه ای به آرامش می رسد که دموکراسی و حقوق بشر را تواماًرعایت کند.
شش. سد سیوند در شیراز که زده شد به آثار باستانی ما در پرسپولیس صدمه ی بسیاری وارد می کند و این آثار در معرض زیر آب رفتن اند. خیلی اعتراض کردیم و متاسفیم که رییس میراث فرهنگی در جواب گفت ما از این آثار بسیار داریم و قرار نیست آینده را فدای گذشته کنیم. اما ایرانیان وطن پرست با جان و دل از آثار خود محافظت می کنند و سه شنبه (هشت نوامبر) هم کنفرانس مطبوعاتی بزرگی در این باره داریم. شما هم اعتراض کنید به یونسکو که نمی خواهیم آثارباستانی مان خراب شوند.
هفت. گناه افرادی چون تقی رحمانی و حسین قاضیان نوشتن بود.در این که چه حکمی در انتظار این ها است هنوز حکم محکومیت آن ها قطعی نشده و امیدوارم حکم حبس ابد آن ها شکسته شود. در مورد تقی رحمانی باید بگویم، چهارده سال در زمان های مختلف در زندان بوده فقط به جرم بیان عقاید خود. از این که ایشان را عضو افتخاری انجمن قلم دانمارک کرده اید تشکر می کنم.
هشت. کاریکاتورهای متعددی از من کشیده اند و من خودم هم به این کاریکاتورها خندیده ام. اما من با یک پیامبر فرق دارم!! کاریکاتورهای یک جانبه ی پیامبر با کاریکاتوری که از من کشیدند فرق دارد!! حکومت های غیردموکراتیک اسلامی و گروه های افراطی سعی می کنند به مسلمانان این مساله را القا کنند که غرب دشمن دین است و از آن طرف با نظریه غلط برخورد تمدن ها این مساله را می خواهند جا بیندازند که بین این ها تضاد بنیادین است و غرب دارد غارت نفت کشورهای اسلامی را توجیه می کند. روشنفکران اسلامی در سرتاسر کشورهای اسلامی سعی می کنند غلط بودن این نظریه را ثابت کنند و کاریکاتورهایی از این دست قلم بطلان بر زحمت روشنفکران می کشد و افرادی مثل بن لادن را خوشحال می کند.
نه. طبق تصمیمی که اتحادیه اروپا گرفته بود ارتقا روابط اقتصادی را موکول کرده بود به بهبود وضع حقوق بشر در ایران. و از آن جا که تصمیمات اتحادیه اروپا مثل بیانیه هایی که سازمان ملل صادر می کند و ضمانت اجرا ندارد این مساله هم ضمانت اجرا نداشت و به همین دلیل کشورهایی که منافع شان ایجاد می کرد این را نادیده گرفتند. خلاصه بگویم اروپایی ها منفعت اقتصادی را بر حقوق بشر ترجیح می دهند. و من از جامعه مدنی اروپا، از مردم اروپا تقاضا می کنم به حکومت ها بگویند به مصوبات اروپایی و بین المللی توجه بیشتری داشته باشند.
ده. تفسیر از دین متفاوت است. پیش از رییس جمهور قبلی ایران، آقای خاتمی، حزانت اطفال برای پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال به عهده ی مادر و بعد پدر بود. بارها شاهد بوده ام که در حالی که کودک و مادر هر دو اشک می ریختند بچه را به پدر می دادند. هر وقت زنان به این اعتراض می کردند می گفتند این قانون اسلام است و تغییر نمی کند. تا این که در مجلس ششم که رفرمیست ها اکثریت بودند قانون عوض شد. بعد از چالش های بسیار بالاخره تصویب شد که بعد از طلاق، دختر و پسر تا هفت سالگی حزانت شان حتماً با مادر است. بعد دادگاه تصمیم می گیرد مصلحت طفل در چیست و هم نظر بچه اگر بزرگ تر باشد و هم نظر مددکار اجتماعی را می پرسند و هم تحقیق محلی می کنند. این است که می بینیم آنچه به نظر قانون دین بود، قانون نبوده و تفسیر شده است.

سخنرانی شیرین عبادی به دعوت انجمن قلم دانمارک. شش نوامبر

بخش یکم
سخنرانی من قرار بود راجع به «دین و دموکراسی » باشد. اما به دلیل حساسیت مساله ای که اخیراً به خاطر کاریکاتور روزنامه ی یولند پوستن در دانمارک ایجاد شده به موضوع «آزادی بیان و محدودیت های آن » می پردازم.
هیچ چیز نمی تواند جلو خلاقیت های هنری یک هنرمند را بگیرد. اما آزادی بیان حتا در کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز حد و حصری دارد. در این کنوانسیون اشاره شد ه که کسی حق ندارد برای تشویق به جنگ چیزی بنویسد. نشریه ای که کاریکاتور چهره ی پیامبر اسلام را به مسابقه گذاشته و از این جهت مسلمانان خاطرشان آزرده شده، به نظر من سیاست درستی را برای شروع دیالوگ با مسلمانان اتخاذ نکرده. البته هیچ چیز جلو خلاقیت های یک هنرمند را نمی تواند بگیرد. اما اگر این نشریه همان طور که کاریکاتور حضرت محمد را به آزمایش گذاشته بود صفحه ای را هم به کاریکاتور حضرت مسیح، صفحه ای به کاریکاتور حضرت موسی و صفحه ای به بودا ی مقدس اختصاص می داد، یعنی پیامبران چهار دین بزرگ دنیا، در این صورت مساله هنری بود و سیاسی نمی شد. و با این سیاست که نشریه مزبور در پیش گرفته برای عده ای از مسلمانان این شائبه پیش نمی آمد که قصد توهین به مسلمانان را داشته اند و از آن جا که من اعتقاد دارم به آزادی خلاقیت هنری این نشریه فقط سیاست نادرستی اتخاذ کرده و برای همین از مسلمانان هر چه زودتر عذرخواهی کند.
مهم ترین دغدغه ی هر نویسنده آزادی بیان است و این آزادی یکی از حقوق بنیادی بشر و اولین پله دموکراسی است. تا ملتی در بیان عقاید خود آزاد نباشد دموکراسی معنا و مفهوم نخواهد داشت. هرچند دموکراسی به معنی عقیده ی اکثریت است اما اکثریتی که قدرت به دست می گیرند حق ندارند هرطور دل شان می خواهد حکومت کنند. دموکراسی یک چارچوب دارد که نباید از آن تخطی بشود. دیکتاتور ها از رای مردم اگر به قدرت برسند زمانی که در حکومت خود از چارچوب دموکراسی خارج شوند تاریخ از آن ها به بدی یاد خواهد کرد.
چارچوب دموکراسی حقوق بشر است. اکثریت به قدرت رسیده حق ندارند هر طور دل شان می خواهد عمل کنند و زنان را مثلاً نادیده بگیرند. حق ندارند حقوق اقلیت ها را تضعیف کنند و از همه مهم تر با تصویب قانون، نقض حقوق بشر را توجیه کنند. حقوق بشر بالاتر از قوانین داخلی و حتا قانون اساسی کشورها است. حکومت ها، قوانین داخلی خود را باید با ضوابط حقوق بشر سازگار کنند و دیکتاتور حق ندارد ناسازگاری را توجیه کند.
اصل اول حقوق بشر، آزادی بیان است. البته آزادی بیان برای مخالفین حکومت مهم است و موافقین همواره در مدح و ثنای حکومت آزادند. مخالفین حکومت باید آزاد باشند عقاید خودشان را به هرصورت منتشر کنند و الا بدیهی است اکثریت اجازه ی هر نوع قدرتی را بخودش اختصاص می دهد. در یک حکومت لاییک باید پیروان مذاهب و در حکومت مذهبی ، لاییک ها باید بتوانند با آزادی کامل عقاید خود را بیان کنند و از هرگونه مجازاتی مصون باشند.
آن چه آزادی بیان را محدود می کند گاه آشکار و علنی است. حکومت صراحتاً انتشار یک کتاب، یا هر رساله ی دیگری را موکول به اخذ مجوز می کند و با مخالفین سختگیر است. این سانسور حکومتی خود ، به امر دیگری که خودسانسوری است منجر می شود: نویسنده یا هنرمندی که باید موافقت حکومت را کسب کند چون از آزادی برخوردار نیست پس به شیوه ای که اثرش بتواند قابل چاپ بشود آن را تولید می کند. بدین ترتیب استعداد های ادبی یا خلاقیت های هنری از بین می روند و این باعث می شود که اثر چون نوزادی قبل از تولد فوت کندیا ناقص الخلقه بشود. این چنین سانسوری در ایران نیز مثل جاهای دیگر دنیا وجوددارد. چاپ هر کتابی در ایران موکول به اخذ مجوز از وزارت ارشاد است. مهم ترین مشکل سانسور این است که ضابطه مند نیست و موکول به عقیده و ذائقه ی شخصی است. نظریات متعدد که در یک زمینه ی واحد ارائه می شود نویسندگان و هنرمندان را در ایجاد آثارشان سردرگم م یکند و موجب اخلال بیش از پیش در امر نشر کتاب می شود. حتا در ترجمه ی آثار بزرگ ادبی هم تیغ سانسور برّا است. و مترجم مجبور به حذف قسمت هایی از اثر شده یا تغییراتی در آن ایجاد می کند. مهم تر آن که گاه اثر اجازه ی چاپ می گیرد اما دادگاه مطبوعات قبول نمی کند و اخذ مجوز هم حاشیه امنی برای نویسنده یا مترجم فراهم نمی کند.
سانسور در ایران گاهی آن قدر شدید است که آدم به حیرت می افتد. در قانون مطبوعات آمده: انتقاد از قانون اساسی ممنوع می باشد و تخلف از این امر ، تخلف از قانون بوده و مجازات دارد. قصه پرغصه سانسور همواره به همین روال بوده است. در زمان گذشته نیز با سانسور شدیدی مواجه بودیم. فقط در سال اول انقلاب وضع بهتری بود . اما از سال های بعد به مخالف ایدئولوژی حکومت اجازه ی چاپ عقیده اش را نمی دهند. و اخیراً هم تصمیم گرفته اند به آثاری که متضمن محورهای فمینیسم، سکولاریسم و نیهیلیسم اند اجازه چاپ ندهند. فمینیسم از دیدگاه حکومت مطرود است. زیرا می گویند این تفکر زاییده ی غرب است و به برابری زن و مرد اعتقاد ندارند. بیست و یک نفر از وبلاگ نویسان در سال گذشته دستگیر شدند و به همراه فیلترینگ سایت های شان مجازات شدند. الان تعدای از متفکران و ژورنالیست ها به جرم نوشتن و بیان عقاید خود در زندان هستند. که در این جا گرامی می داریم یاد ناصر زرافشان، اکبر گنجی، عبدالفتاح سلطانی، و طبرزدی و بسیاری دیگر را. تعدادی دیگر نیز با تحمل مدتی زندان به قید وثیقه آزاد شدند. از جمله رضا علیجانی، هدی صابری و... گناه این افراد ، فقط نوشتن است. الان هم بلاتکلیف اند.
نوع دیگر سانسور، که مثل شکل اول علنی نیست، اما قویتر است، گاهی سانسوری است که در کشورهای غربی از جمله امریکا وجود دارد. در این گونه موارد حکومت رسماً و علناً در کتاب انتشار کتاب اخلال ایجاد می کند. کسی را به جرم نوشتن در زندان نگه نمی دارند اما عملکرد به گونه ای است که امکان هر نوع فعالیت را از نویسنده سلب می کند. زمانی که مدیا و انتشارات بزرگ در انحصار یک یا چند گروه است کسانی که به طرز تفکر خاصی تعلق ندارند انتشارات بزرگ حاضر به چاپ آثارشان نخواهند بود. در چنین سیستمی رسانه های مستقل امکان رقابت با انتشارات بزرگ را ندارند و از پا درمی آیند و بازرا چاپ کتاب و نشر در انحصار باقی می ماند و خلاقیت از بین می رود.
در این مورد به چند آمار از امریکا توجه کنید. اگر به لیست سهامداران کمپانی های اصلی رسانه ای امریکایی نگاه کنیم نام چند کمپانی سرمایه گذاری در آن مشهود است از جمله بارکلی،...همین چند شرکت سرمایه ای در حدود چهار هزار ملیارد دلار در کنترل خود دارند. این تمرکز و انباشت سرمایه نقش فرد و جامعه را تحت الشعاع قرار می دهد. در ده ژانویه سال دو هزار امریکا شاهد ادغام دو غول رسانه ای بود: تایم وارنر و امریکن آن لاین. که اولی خود از ادغام تایم و وارنر ایجاد شده بود. آ. اُ. ال. چندین شرکت بزرگ را قبلاً خریداری کرده بود که ارزش این ها حدود سیصدمیلیارد دلار امریکا است. لیست کمپانی های وابسته به این غول بیش از ده صفحه است. نام اختصاری این شرکت حالا تایم وارنر شده است. ادغام شرکت های بزرگ انتشاراتی باز هم ادامه خواهد داشت. اکثر صاحبان کمپانی ها به یک گروه و طرز تفکر خاص علاقه دارند. بنابراین هنرمندی که مستقل می اندیشد و ایده اش با آن ها همخوانی ندارد امکان بسیار اندکی دارد برای چاپ اثرش. این قدرت متمرکز آن قدر قدرتمند است که ابتکار عمل را از هر فرد مخالفی می گیرد و به ندرت افرادی چون چامسکی و مایکل مور می توانند جایگاه خود را به دست بیاورند. چه بسا اگر این قدرت نبود دنیا شاهد چامسکی های بیشتری می شد.
چون صحبت از سانسور پنهان شد اجازه بدهید به نوع دیگری از همین دست اشاره کنیم در دنیای دیجیتالی. علاوه بر فیلترینگ در بسیاری از کشورها، شکاف دیجیتالی عمیقی بین کشورهای پیشرفته و کشورهای غیرتوسعه یافته و غیر صنعتی هست . نویسنده های کشورهای صنعتی صدای خودشان را به مخاطبان شان می رسانند اما هنرمندان کشورهای کم توسعه از این امکان برخوردار نیستند. در حالی که به طور متوسط در کشورهای امریکایی برای هر دونفر یک کامپیوتر است در کشورهایی چون انگولا و... برای هر سه هزار نفر یک کامپیوتر وجوددارد. طبق آخرین آمار حداقل پنجاه میلیون نفر در دنیا هنوز نمی دانند تلفن اختراع شده است. در چنین جهانی یک نویسنده می تواند به خلق آثار هنری بپردازد. و شاید به همین دلیل است که اکثر جوایز ادبی و هنری به نویسندگان و هنرمندان کشورهای پیشرفته تعلق می گیرد و این یک مسابقه نابرابر است. اگر دونده ای پرقدرت با فردی لنگ مسابقه دهد نتیجه از قبل مشخص است. برد در این مسابقه افتخاری ندارد.
سخنان خودم را با داستانی از بوعلی به پایان می برم. بوعلی سینا برای خرید نان به نانوایی می رود. پسرکی فقیر نیز برای گرم کردن اتاق خود آمده که زغال داغ ببرد. بوعلی می پرسد تو که ظرف نیاورده ای. در چه زغال می بری؟ پسرک مشتی خاک در دست می ریزد .«حالا زغال را این طور می برم.» تو سواد داری؟ به علت فقر نه. افسوس که استعدادهایی چون در اثر فقر از بین می رود. اگر فقر باعث بیسوادی من نمی شد تو بوعلی مشهور نمی شدی.