۰۷ مرداد ۱۳۸۴

Odense Film Festival

ODENSE FILM FESTIVAL
11-16 august

امسال بیستمین سال فستیوال فیلم اودنسه مصادف شده با سال کریستین اندرسن. این فستیوال از ۱۱ تا ۱۶ اوت در سومین شهر دانمارک ، برگزار می شه. فیلم های مستند و سینمایی برای کودکان و بزرگسالان. موضوع فیلم ها هم که معلوم است : اندرسن . بیشتر فیلم ها در سینما بیوسیتی در ساختمان مرکزی راه آهن (مرکز شهر) و برخی از آن ها برای کودکان پیش از ظهر از ساعت ۱۰ نمایش داده می شن. ما ماه اوت رو خیلی دوست داریم . ماه فرهنگی دانمارک به نظرم همین ماهه. کنسرت های همگانی و رایگان و فستیوال فیلم.

۰۶ مرداد ۱۳۸۴

fyens stiftstidende debat

در صفحه ی بحث روزنامه ی فوئنس ستیفتستیدنه مورخ ۲۵ ژولای نوشته ای آمده و می شه اونو به حساب رعب
و وحشتی که این روزها دنیا رو گرفته گذاشت. شاید هر کدام از ما هم به این فکر کرده باشیم که نکند توی شهر ما هم بمب بگذارن. تو این نوشته اومده که ما ناگزیریم با ترور زندگی کنیم!!! در دانمارک هم مثل همه جای دیگه ی دنیا. بمب گذاری اخیر در مصر هم به همه گفت به طور قطعی از مکان بعدی ترور نمی شه حرفی زد. اکستریمیست های اسلامگرا می گن آمریکا شیطان بزرگه چون در دنیای عرب نفوذ و دخالت نظامی داره. (لابد فرط و فراوون). رابطه های نزدیک عربستان با آمریکا و حتا مصر... لابد اسامه بن لادن هم شگردهایی از خود به رخ آمریکا می کشه ازنوع یازده سپتامبری. مصر یکی دیگر از مکان های قدعلم کردن تروریستا بود. اما بعد از لندن آدم فکرش فوری به دانمارک معطوف می شه(!!!) گرچه یک هدف غیرمستقیمه اما حضور دانمارک در جنگ عراق و بعد از اون تقدیر و تجلیل از شوکت جرج دبلیو بوش در دانمارک ...هرچی نباشه دانمارک در دنیای ترور (اسلامی؟!) نسبت به کشورایی چون فنلاند و سوئد که کمتر شناخته شده نیست! پس مجبوریم چشم مون رو به روی ترور ببندیم و بگیم اینجام ممکنه سروصداهایی بکنه. و خودمونو باید برای زندگی در چنین دنیایی تنظیم کنیم و بالطبع برای زندگی توام با ترس.بعد اشاره می کنه که دانمارک در تجاربی دیگه هم ترس از دشمن رو دیده . اما هزینه های چنین زندگی ای عجیب تر می شن. چه بسا آدمایی که تلاش می کنن از وسایل حمل و نقل عمومی و فروشگاه های بزرگ پرهیز کنن. جالب اینه که حالا دولت هم باید از عکس العمل زیادی نشون دادن پرهیز کنه. در واقع خواستن همه جا توانستنه. آدم که نمی تونه مراقب باشه در لحظه ی بد و اشتباهی در جای بدو اشتباهی نباشه. پس فقط می مونه آموزش بدیم (راه حل نهایی و مطمئن تو اینجا همینه!) . کسانی که به کمک نیاز پیدا می کنن رو آموزش بدیم. مثل پلیس، خدمه و رانندگان آمبولانس، آتش نشانا، پرسنل بیمارستانا، کشیشا، پزشکای پزشکی قانونی.
خب ما و ممالک خودمون عکس العمل مون چی بوده؟ با اعتماد به نفس اگه بگیم تروریست هیچ غلطی نمی تونه بکنه بهتره یا بگیم ما همیشه برای دفاع از خودمون آماده ایم، اونم با اطمینان به نفس زیاد؟ از اونور مسلمونایی که حالا تو ممالک غیر اسلامی زندگی می کنن گویا زیر ذره بین افتادن؟ قبلاْ هم بودن؟ نمی دونیم ولی یکی پیشنهاد جدی داده بود مسلمونا جا خالی نکنید. نگاه های پرکینه ی مردم کوی برزن اطراف رو جدی نگیرین. اگه شما جا خالی کنین چه بسا تروریستا شرورتر بشن.شما باشید و با قدرت ترور رو هر کجای دنیا و از طرف هر کی بود محکوم کنید.این یه پیشنهاد جالبه که در عین حال خیلی واقع گرایانه به نظر می رسه. پیشنهاد شما چیه؟

۰۵ مرداد ۱۳۸۴

وایکینگ ها

وایکینگ ها که اجداد با هیبت ولایات کنونی ما بودن، بین سال های ۸۰۰ تا ۱۰۵۰ دز نواحی شمالی اروپا زندگی می کردن. تا این جاش یادآوری بود.نکته جالب این که تا همین حمله عراق به این ور، نزدیک به صد سالی می شده که وایکینگ های دانمارکی در جنگ نبوده ان. خود دانمارکی ها می گن دانمارک کشور کوچک صلح طلبیه. بیشتر دانمارکی ها از جنگ و خشونت بدشون میاد. آدم خشونت طلب هم یا تو زندون می مونه یا می سپرنش دست روانشناس. با این همه یا شایدم برای همین خاطر، دانمارکی ها خوش شون میاد به دوران وایکینگ ها فکر کنن. وایکینگ ها از نظر دانمارکی ها آدم های خیلی قوی، سختکوش و با شهامتی بودن. خشن و بی تمدن بودن و یک کلاهخود دو شاخ سر می گذاشتن و یه عالم آبجو می خوردن.دانمارکیا فکر می کنن روح وایکینگ هنوز در ملت دانمارک زنده است. دیگه این که وایکینگای امروزی خوب از عناصر آبا اجدادی شون برای تبلیغات استفاده می کنن. آبجوسازی فکس یه فیلم تبلیغاتی داشته که یه وایکینگ نشسته و آبجو می خوره. (بماند که امسال به خاطر بزرگداشت کریستین اندرسون تا دل شون خواست از چهره ی او برای تبلیغات استفاده کردن، حتا برای آبجو کارلسبرگ )آدمایی هم که تو دل زمستون تو دریای پر از یخ شنا می کنن بهشون وایکینگ می گن.بازم از وایکینگای امروزی و کهن بعدتر می نویسم
درباره ی نوشته ی بیست و پنج جولای
این انتقاد لارس فون تریه اشاره ای است به اعتراضی که چند جوان دانمارکی یک دو روز بعد از حمله به عراق نسبت به آناس فو ، نخست وزیر دانمارک کردند. بعد از یک جلسه آناس فو که بیرون آمده تا سوار اتوموبیلش شود، چند جوان به نشانه ی اعتراض رنگ سرخ روی او می پاشند و پلیس هم آن ها را می گیرد و با دست بسته به کنار هدایت می کند. البته زندان مثل ممالک ما جزای چنین کاری نیست. فقط این عده معترض از آن جا دور می شوند. سینماگر دانمارکی هم این جا به آن خاطره اشاره دارد که ذکرش را لازم دانستم.

۰۳ مرداد ۱۳۸۴


« آناس فو عزیز... کارهای قانونی شما هنوز هم مبتنی بر کثافتکاری است.»برگرفته از زنتروپا و درج در روزنامه رایگان متروکسپرس در دانمارک، ۲ فوریه ۲۰۰۵
این مرد همان کارگردان بزرگ و منتقد تیزبین دانمارکی است که پیش تر درباره ی او گفته بودم. با شاهکارهای تاریخی سینمایش، داگویل و اروپا. آخرین کار او «مندرلی» است که ما هم هنوز موفق به دیدن آن نشده ایم. درباره ی کارهای او بعداْ باز اشاراتی خواهم کرد. اما در این تصویر او رسماْ به سیاست نخست وزیر فعلی دانمارک که رهبر حزب چپ (همراه و هم تراز بوش و بلر) است اعتراض می کند و به حضور ارتش دانمارک در طرح نظامی حمله به عراق. حضور دانمارک در این لشگرکشی سیاسی به مراتب از سوی روشنفکران و مردم مورد نقد واقع شده ولی کو گوش شنوا. تا آن جا که می دانیم والی بصره پیش از انتخابات عراق یک دانمارکی بود.تمام این ها برای این که از شجاعت منتقدین و عرصه وسیع نقد و اعتراض به ساحه ی قدرتمندان بگوییم. و این که این اعتراض ها به خشونت های عجیب و غریب قومی و فرقه ای بدل نمی شود. اینجا به قول دانمارکی همه دانمارکی اند، حتا خارجی هایی که نودانمارکی نامیده می شوند
.

۰۲ مرداد ۱۳۸۴

کتاب کودک در دانمارک از اهمیت زیادی برخورداره. من آمار دقیقی از چاپ وانتشار و ترجمه کتاب کودک از همه ی زبان ها به دانمارکی در حال حاضر ندارم. ولی هر بار که به کتابخانه اصلی شهر سر بزنی کتاب های جدیدی روی قفسه ی تازه های کتاب کودک می بینی. کودکان یک بخش از کل ساختمان کتابخانه را که با قفسه های کتاب به هزارتویی شبیه شده است به خود اختصاص داده اند. رگال و آرشیو لباس دارن. آینه های قدی در کنار نیمکت ها و سایر تزیینات. نمایش بازی می کنند و لابه لای قفسه های هم قدو کمی بلندتر از خودشان لباس عوض می کنند و با هم یا به تنهایی تخیلات زیبای شان را بازی می کنند. سرمایه گذاری دولت دانمارک در عرصه آموزش به کنارسرمایه گذاری عظیمی روی کودکان می شود که ما بارها هم به غبطه افتاده ایم هم به تحسین. کتاب ها با کیفیتی بی نظیر ترجمه چاپ و نشر می شوند. بلافاصله از زبان های دیگر اروپایی و غیراروپایی (عربی هندی ژاپنی چینی) ترجمه و نشر می شوند. بماند که بسیاری از کتاب ها مستقیماْ به زبان دانمارکی نگاشته شده اند وغالباْ به صورت سری غیر مستقیم بخش های مهمی از زندگی و فرهنگ را به کودکان و نوجوانان منتقل می کنند.جدیدترین کتابی که من را از درون قفسه ی تازه های کتاب کودک گویی صدا زد «چمدان حنا» نام دارد. اصل کتاب توسط الیزابت الگرین در کانادا نوشته شده سال ۲۰۰۲ و ترجمه آن همان سال به دانمارکی توسط کارین لوین. ماجرای دختری است که در یک خانواده ی خوشبخت یهودی پیش از جنگ جهانی دوم در چکسلواکی سابق زندگی می کرده . در طی جنگ ابتدا مادر پدر و بعد او و برادرش طعمه ی نازیست ها می شوند. دختر حنا برادی متولد ۱۶ می ۱۹۳۱ است. داستان دیگری به موازات این موضوع را جالب می کند. داستانی در قرن ۲۱. سال ۲۰۰۱ مسئول انجمن مطالعات و تحقیقات آدم سوزی در توکیو به تبع نمایشگاه ها و آموزش های خود به کودکان (به این امید که دیگر خاطره تلخ آدم سوزی تکرار نشود) چمدانی دریافت می کند و تعدادی عکس و نقاشی. روی چمدان نام حنا برادی و تاریخ تولد او نقش بسته است. از آشویتس آمده....من قرار نیست تمام داستان را برای تان شرح دهم. امیدوارم اصل کتاب یا ترجمه ی آن را خودتان بخوانید. فقط توجه تان را به همتی که شده تا برای کودکان این نوع از خشونت را تعریف کنند٬ جلب می کنم. این نوع از خشونت برای این که مبادا بار دیگر تکرار شود. قدم به قدم داستان حنا را فومیکو مسئول مرکز در توکیو و کودکان ۸ تا ۱۸ ساله ژاپنی که گروهی به نام بال های کوچک دارند دنبال می کنند و راز این چمدان و دختری که در همان سال \ایانی جنگ دوم در اتاق گاز آشویتس کشته شده کشف می شود.مرکز مطالعات و تحقیقات آدم سوزی تا ماه می ۲۰۰۱ طبق پس گفتار کتاب بیش از ۵۰ پایگاه در ژاپن دارد و ۵۲۰۰۰ نفر از آن دیدن کرده اند. کودکان و نوجوانان گروه «بال های کوچک» نیز داستان دختر کوچکی را که با تمام وجود امیدش به زندگی در آشویتس کشته می شود به همه دانش آموزان و معلمان بازدیدکننده یاد می دهند. فقط به یک هدف:اشتباهی که یک ملت که نه یک دنیا مرتکب شده در هیچ کجای دنیا باز تکرار نشود. اشتباه بزرگان یک کشور قبل از هر چیز و هر کس گریبانگیر کودکان آن جامعه می شود.
حالا فکر می کنم ما چه قدر از پلیدی های تباهی و تلخی جنگ هشت ساله در کشورمان برای یچه ها گفته ایم؟ در کتاب ها مجله ها فیلم های کودکان.... اهل هنرمان جرات بیان اش را ندارند یا از کودکان و نوه های خودشان به نوعی شرم دارند که آن تلخی ها را بیان کنند؟باز فکر می کنم چه قدر به نسل های بعد از خودمان بدهکاریم!

۰۱ مرداد ۱۳۸۴

ندیده ها و نبیره های وایکینگ ها (که ما هم قاطی شون شدیم) خیلی به دموکراسی شون می نازند. هر بار هم که ما با یکی از نمودایه این دموکراسی مواجه می شیم ناخودآگاه با ممالک آبااجدادی خودمون مقایسه ش می کنیم که حالا بود یا نبود اون چه لطفی برای ما داشته. این دموکراسی البته برای این سرزمین پیامدهای عجیب غریب هم داشته که قدرتمندای این جاها را سخت به فکر فرو برده و احزابی هم هستند که صریحاْ می گن بیان محدودش کنیم! یکی ش همین حضور احزاب بنیادگرا ست که همه رو به شدت به حول و ولا انداخته که هر چیز کوچکی که نشان از ترور و وحشت عمومی درش باشه قدرتمندا را بسیج می کنه. حالا همون احزاب بنیادگرا از همین دموکراسی به نفع خودشون و برضد جنبش های راسیستی استفاده می کنند!یکی از نمودهای جذاب ابراز بی دردسر عقیده و به اصطلاح خودمون آزاد در انتخابات نخست وزیری در دانمارک بود که چند ماه پیش رخ داد. دو حزب رقابت چندین و چندساله داشتن و بقیه احزاب هم نخودی. حزب چپ (همراه و همزبان با بوش و بلر) و حزب سوسیال دموکرات ها که گرایشات کمونیستی دارن. حزب چپ مثل هم مسلک هاش دروغ های قشنگ زیاد به مردم گفت و وعده های خوبی که مردم همراهش شدند. بماند که نظام سیاسی دنیا چنین تفکری رو پشتیبانی می کرد و همین حزب و قدرتمنداش می تونستن در بازی دنیا نقش مهمی از جانب دانمارک ایفا کنند. یک عده آدم های سرشناس که مریدان بسیاری هم دارن (من جمله روشنفکرا) به رهبر این حزب خوب بدوبیراه گفتند. یکی شون لارس فون تریه کارگردان بزرگ و بی رقیب دانمارک بود. شاید بسیاری از شما فیلم های اروپا و داگ ویل رو از او بارها دیده باشید. اگه هم ندیدید زودتر از یه جا گیرشون بیارید. الغرض فون تریه محبوب جوونا چند روز مونده به انتخابات عکس خودشو شیک و مرتب و بالباس رسمی توی روزنامه ها انداخت و سر و رو لباساش رنگ سرخ ریخته بود و به رهبر این حزب نسبت موجودی کثیف که بازیای کثیف می کنه بسته بود. این جور اعتراض چیز عجیبی نیست. در سال کتاب ها و مقالات زیادی چاپ می شن و به قدرتمندا بدو بیراه می گن و انتقادهای تندی هم می کنن و در همون حد انتقاد باقی می مونه. به نظر شما اگه ما آزادی شو دست بر قضا می داشتیم در حد همون انتقاد باقی می موند یا به تاراج و قمه کشی و...چند حالت سراغ دارین که بتونه نمودی از پیامد انتقادای ما باشه؟

۳۱ تیر ۱۳۸۴

شاید انگیزه ی داشتن یه وبلاگ چندسالی است که مثل یک زنبور در گوشم ویزویز کرده ولی من مقاومت کرده بودم. چون وقتم لابد مهم تر بود. تا این که یکی از همین رفقا از وایکینگ ها سوال کرده بود. از این گوشه که ما کتر می شناختیمش. حالا تلاش من این خواهد بود که از این گوشه ناشناخته برای همه اون هایی که ممکن است این صفحه رو باز کنند بنویسم. اطلاعات تاریخی یا شاید هم مدرن.

۳۰ تیر ۱۳۸۴

noreside

منم اومدم. با همکاری ...خودش می گه یه دوست خوب. ازم خواسته ازش تقدیر به عمل بیارم.اینم تقدیر. خودش افتتاحش می کنه.