بخش یکم
سخنرانی من قرار بود راجع به «دین و دموکراسی » باشد. اما به دلیل حساسیت مساله ای که اخیراً به خاطر کاریکاتور روزنامه ی یولند پوستن در دانمارک ایجاد شده به موضوع «آزادی بیان و محدودیت های آن » می پردازم.
هیچ چیز نمی تواند جلو خلاقیت های هنری یک هنرمند را بگیرد. اما آزادی بیان حتا در کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز حد و حصری دارد. در این کنوانسیون اشاره شد ه که کسی حق ندارد برای تشویق به جنگ چیزی بنویسد. نشریه ای که کاریکاتور چهره ی پیامبر اسلام را به مسابقه گذاشته و از این جهت مسلمانان خاطرشان آزرده شده، به نظر من سیاست درستی را برای شروع دیالوگ با مسلمانان اتخاذ نکرده. البته هیچ چیز جلو خلاقیت های یک هنرمند را نمی تواند بگیرد. اما اگر این نشریه همان طور که کاریکاتور حضرت محمد را به آزمایش گذاشته بود صفحه ای را هم به کاریکاتور حضرت مسیح، صفحه ای به کاریکاتور حضرت موسی و صفحه ای به بودا ی مقدس اختصاص می داد، یعنی پیامبران چهار دین بزرگ دنیا، در این صورت مساله هنری بود و سیاسی نمی شد. و با این سیاست که نشریه مزبور در پیش گرفته برای عده ای از مسلمانان این شائبه پیش نمی آمد که قصد توهین به مسلمانان را داشته اند و از آن جا که من اعتقاد دارم به آزادی خلاقیت هنری این نشریه فقط سیاست نادرستی اتخاذ کرده و برای همین از مسلمانان هر چه زودتر عذرخواهی کند.
مهم ترین دغدغه ی هر نویسنده آزادی بیان است و این آزادی یکی از حقوق بنیادی بشر و اولین پله دموکراسی است. تا ملتی در بیان عقاید خود آزاد نباشد دموکراسی معنا و مفهوم نخواهد داشت. هرچند دموکراسی به معنی عقیده ی اکثریت است اما اکثریتی که قدرت به دست می گیرند حق ندارند هرطور دل شان می خواهد حکومت کنند. دموکراسی یک چارچوب دارد که نباید از آن تخطی بشود. دیکتاتور ها از رای مردم اگر به قدرت برسند زمانی که در حکومت خود از چارچوب دموکراسی خارج شوند تاریخ از آن ها به بدی یاد خواهد کرد.
چارچوب دموکراسی حقوق بشر است. اکثریت به قدرت رسیده حق ندارند هر طور دل شان می خواهد عمل کنند و زنان را مثلاً نادیده بگیرند. حق ندارند حقوق اقلیت ها را تضعیف کنند و از همه مهم تر با تصویب قانون، نقض حقوق بشر را توجیه کنند. حقوق بشر بالاتر از قوانین داخلی و حتا قانون اساسی کشورها است. حکومت ها، قوانین داخلی خود را باید با ضوابط حقوق بشر سازگار کنند و دیکتاتور حق ندارد ناسازگاری را توجیه کند.
اصل اول حقوق بشر، آزادی بیان است. البته آزادی بیان برای مخالفین حکومت مهم است و موافقین همواره در مدح و ثنای حکومت آزادند. مخالفین حکومت باید آزاد باشند عقاید خودشان را به هرصورت منتشر کنند و الا بدیهی است اکثریت اجازه ی هر نوع قدرتی را بخودش اختصاص می دهد. در یک حکومت لاییک باید پیروان مذاهب و در حکومت مذهبی ، لاییک ها باید بتوانند با آزادی کامل عقاید خود را بیان کنند و از هرگونه مجازاتی مصون باشند.
آن چه آزادی بیان را محدود می کند گاه آشکار و علنی است. حکومت صراحتاً انتشار یک کتاب، یا هر رساله ی دیگری را موکول به اخذ مجوز می کند و با مخالفین سختگیر است. این سانسور حکومتی خود ، به امر دیگری که خودسانسوری است منجر می شود: نویسنده یا هنرمندی که باید موافقت حکومت را کسب کند چون از آزادی برخوردار نیست پس به شیوه ای که اثرش بتواند قابل چاپ بشود آن را تولید می کند. بدین ترتیب استعداد های ادبی یا خلاقیت های هنری از بین می روند و این باعث می شود که اثر چون نوزادی قبل از تولد فوت کندیا ناقص الخلقه بشود. این چنین سانسوری در ایران نیز مثل جاهای دیگر دنیا وجوددارد. چاپ هر کتابی در ایران موکول به اخذ مجوز از وزارت ارشاد است. مهم ترین مشکل سانسور این است که ضابطه مند نیست و موکول به عقیده و ذائقه ی شخصی است. نظریات متعدد که در یک زمینه ی واحد ارائه می شود نویسندگان و هنرمندان را در ایجاد آثارشان سردرگم م یکند و موجب اخلال بیش از پیش در امر نشر کتاب می شود. حتا در ترجمه ی آثار بزرگ ادبی هم تیغ سانسور برّا است. و مترجم مجبور به حذف قسمت هایی از اثر شده یا تغییراتی در آن ایجاد می کند. مهم تر آن که گاه اثر اجازه ی چاپ می گیرد اما دادگاه مطبوعات قبول نمی کند و اخذ مجوز هم حاشیه امنی برای نویسنده یا مترجم فراهم نمی کند.
سانسور در ایران گاهی آن قدر شدید است که آدم به حیرت می افتد. در قانون مطبوعات آمده: انتقاد از قانون اساسی ممنوع می باشد و تخلف از این امر ، تخلف از قانون بوده و مجازات دارد. قصه پرغصه سانسور همواره به همین روال بوده است. در زمان گذشته نیز با سانسور شدیدی مواجه بودیم. فقط در سال اول انقلاب وضع بهتری بود . اما از سال های بعد به مخالف ایدئولوژی حکومت اجازه ی چاپ عقیده اش را نمی دهند. و اخیراً هم تصمیم گرفته اند به آثاری که متضمن محورهای فمینیسم، سکولاریسم و نیهیلیسم اند اجازه چاپ ندهند. فمینیسم از دیدگاه حکومت مطرود است. زیرا می گویند این تفکر زاییده ی غرب است و به برابری زن و مرد اعتقاد ندارند. بیست و یک نفر از وبلاگ نویسان در سال گذشته دستگیر شدند و به همراه فیلترینگ سایت های شان مجازات شدند. الان تعدای از متفکران و ژورنالیست ها به جرم نوشتن و بیان عقاید خود در زندان هستند. که در این جا گرامی می داریم یاد ناصر زرافشان، اکبر گنجی، عبدالفتاح سلطانی، و طبرزدی و بسیاری دیگر را. تعدادی دیگر نیز با تحمل مدتی زندان به قید وثیقه آزاد شدند. از جمله رضا علیجانی، هدی صابری و... گناه این افراد ، فقط نوشتن است. الان هم بلاتکلیف اند.
نوع دیگر سانسور، که مثل شکل اول علنی نیست، اما قویتر است، گاهی سانسوری است که در کشورهای غربی از جمله امریکا وجود دارد. در این گونه موارد حکومت رسماً و علناً در کتاب انتشار کتاب اخلال ایجاد می کند. کسی را به جرم نوشتن در زندان نگه نمی دارند اما عملکرد به گونه ای است که امکان هر نوع فعالیت را از نویسنده سلب می کند. زمانی که مدیا و انتشارات بزرگ در انحصار یک یا چند گروه است کسانی که به طرز تفکر خاصی تعلق ندارند انتشارات بزرگ حاضر به چاپ آثارشان نخواهند بود. در چنین سیستمی رسانه های مستقل امکان رقابت با انتشارات بزرگ را ندارند و از پا درمی آیند و بازرا چاپ کتاب و نشر در انحصار باقی می ماند و خلاقیت از بین می رود.
در این مورد به چند آمار از امریکا توجه کنید. اگر به لیست سهامداران کمپانی های اصلی رسانه ای امریکایی نگاه کنیم نام چند کمپانی سرمایه گذاری در آن مشهود است از جمله بارکلی،...همین چند شرکت سرمایه ای در حدود چهار هزار ملیارد دلار در کنترل خود دارند. این تمرکز و انباشت سرمایه نقش فرد و جامعه را تحت الشعاع قرار می دهد. در ده ژانویه سال دو هزار امریکا شاهد ادغام دو غول رسانه ای بود: تایم وارنر و امریکن آن لاین. که اولی خود از ادغام تایم و وارنر ایجاد شده بود. آ. اُ. ال. چندین شرکت بزرگ را قبلاً خریداری کرده بود که ارزش این ها حدود سیصدمیلیارد دلار امریکا است. لیست کمپانی های وابسته به این غول بیش از ده صفحه است. نام اختصاری این شرکت حالا تایم وارنر شده است. ادغام شرکت های بزرگ انتشاراتی باز هم ادامه خواهد داشت. اکثر صاحبان کمپانی ها به یک گروه و طرز تفکر خاص علاقه دارند. بنابراین هنرمندی که مستقل می اندیشد و ایده اش با آن ها همخوانی ندارد امکان بسیار اندکی دارد برای چاپ اثرش. این قدرت متمرکز آن قدر قدرتمند است که ابتکار عمل را از هر فرد مخالفی می گیرد و به ندرت افرادی چون چامسکی و مایکل مور می توانند جایگاه خود را به دست بیاورند. چه بسا اگر این قدرت نبود دنیا شاهد چامسکی های بیشتری می شد.
چون صحبت از سانسور پنهان شد اجازه بدهید به نوع دیگری از همین دست اشاره کنیم در دنیای دیجیتالی. علاوه بر فیلترینگ در بسیاری از کشورها، شکاف دیجیتالی عمیقی بین کشورهای پیشرفته و کشورهای غیرتوسعه یافته و غیر صنعتی هست . نویسنده های کشورهای صنعتی صدای خودشان را به مخاطبان شان می رسانند اما هنرمندان کشورهای کم توسعه از این امکان برخوردار نیستند. در حالی که به طور متوسط در کشورهای امریکایی برای هر دونفر یک کامپیوتر است در کشورهایی چون انگولا و... برای هر سه هزار نفر یک کامپیوتر وجوددارد. طبق آخرین آمار حداقل پنجاه میلیون نفر در دنیا هنوز نمی دانند تلفن اختراع شده است. در چنین جهانی یک نویسنده می تواند به خلق آثار هنری بپردازد. و شاید به همین دلیل است که اکثر جوایز ادبی و هنری به نویسندگان و هنرمندان کشورهای پیشرفته تعلق می گیرد و این یک مسابقه نابرابر است. اگر دونده ای پرقدرت با فردی لنگ مسابقه دهد نتیجه از قبل مشخص است. برد در این مسابقه افتخاری ندارد.
سخنان خودم را با داستانی از بوعلی به پایان می برم. بوعلی سینا برای خرید نان به نانوایی می رود. پسرکی فقیر نیز برای گرم کردن اتاق خود آمده که زغال داغ ببرد. بوعلی می پرسد تو که ظرف نیاورده ای. در چه زغال می بری؟ پسرک مشتی خاک در دست می ریزد .«حالا زغال را این طور می برم.» تو سواد داری؟ به علت فقر نه. افسوس که استعدادهایی چون در اثر فقر از بین می رود. اگر فقر باعث بیسوادی من نمی شد تو بوعلی مشهور نمی شدی.
هیچ چیز نمی تواند جلو خلاقیت های هنری یک هنرمند را بگیرد. اما آزادی بیان حتا در کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز حد و حصری دارد. در این کنوانسیون اشاره شد ه که کسی حق ندارد برای تشویق به جنگ چیزی بنویسد. نشریه ای که کاریکاتور چهره ی پیامبر اسلام را به مسابقه گذاشته و از این جهت مسلمانان خاطرشان آزرده شده، به نظر من سیاست درستی را برای شروع دیالوگ با مسلمانان اتخاذ نکرده. البته هیچ چیز جلو خلاقیت های یک هنرمند را نمی تواند بگیرد. اما اگر این نشریه همان طور که کاریکاتور حضرت محمد را به آزمایش گذاشته بود صفحه ای را هم به کاریکاتور حضرت مسیح، صفحه ای به کاریکاتور حضرت موسی و صفحه ای به بودا ی مقدس اختصاص می داد، یعنی پیامبران چهار دین بزرگ دنیا، در این صورت مساله هنری بود و سیاسی نمی شد. و با این سیاست که نشریه مزبور در پیش گرفته برای عده ای از مسلمانان این شائبه پیش نمی آمد که قصد توهین به مسلمانان را داشته اند و از آن جا که من اعتقاد دارم به آزادی خلاقیت هنری این نشریه فقط سیاست نادرستی اتخاذ کرده و برای همین از مسلمانان هر چه زودتر عذرخواهی کند.
مهم ترین دغدغه ی هر نویسنده آزادی بیان است و این آزادی یکی از حقوق بنیادی بشر و اولین پله دموکراسی است. تا ملتی در بیان عقاید خود آزاد نباشد دموکراسی معنا و مفهوم نخواهد داشت. هرچند دموکراسی به معنی عقیده ی اکثریت است اما اکثریتی که قدرت به دست می گیرند حق ندارند هرطور دل شان می خواهد حکومت کنند. دموکراسی یک چارچوب دارد که نباید از آن تخطی بشود. دیکتاتور ها از رای مردم اگر به قدرت برسند زمانی که در حکومت خود از چارچوب دموکراسی خارج شوند تاریخ از آن ها به بدی یاد خواهد کرد.
چارچوب دموکراسی حقوق بشر است. اکثریت به قدرت رسیده حق ندارند هر طور دل شان می خواهد عمل کنند و زنان را مثلاً نادیده بگیرند. حق ندارند حقوق اقلیت ها را تضعیف کنند و از همه مهم تر با تصویب قانون، نقض حقوق بشر را توجیه کنند. حقوق بشر بالاتر از قوانین داخلی و حتا قانون اساسی کشورها است. حکومت ها، قوانین داخلی خود را باید با ضوابط حقوق بشر سازگار کنند و دیکتاتور حق ندارد ناسازگاری را توجیه کند.
اصل اول حقوق بشر، آزادی بیان است. البته آزادی بیان برای مخالفین حکومت مهم است و موافقین همواره در مدح و ثنای حکومت آزادند. مخالفین حکومت باید آزاد باشند عقاید خودشان را به هرصورت منتشر کنند و الا بدیهی است اکثریت اجازه ی هر نوع قدرتی را بخودش اختصاص می دهد. در یک حکومت لاییک باید پیروان مذاهب و در حکومت مذهبی ، لاییک ها باید بتوانند با آزادی کامل عقاید خود را بیان کنند و از هرگونه مجازاتی مصون باشند.
آن چه آزادی بیان را محدود می کند گاه آشکار و علنی است. حکومت صراحتاً انتشار یک کتاب، یا هر رساله ی دیگری را موکول به اخذ مجوز می کند و با مخالفین سختگیر است. این سانسور حکومتی خود ، به امر دیگری که خودسانسوری است منجر می شود: نویسنده یا هنرمندی که باید موافقت حکومت را کسب کند چون از آزادی برخوردار نیست پس به شیوه ای که اثرش بتواند قابل چاپ بشود آن را تولید می کند. بدین ترتیب استعداد های ادبی یا خلاقیت های هنری از بین می روند و این باعث می شود که اثر چون نوزادی قبل از تولد فوت کندیا ناقص الخلقه بشود. این چنین سانسوری در ایران نیز مثل جاهای دیگر دنیا وجوددارد. چاپ هر کتابی در ایران موکول به اخذ مجوز از وزارت ارشاد است. مهم ترین مشکل سانسور این است که ضابطه مند نیست و موکول به عقیده و ذائقه ی شخصی است. نظریات متعدد که در یک زمینه ی واحد ارائه می شود نویسندگان و هنرمندان را در ایجاد آثارشان سردرگم م یکند و موجب اخلال بیش از پیش در امر نشر کتاب می شود. حتا در ترجمه ی آثار بزرگ ادبی هم تیغ سانسور برّا است. و مترجم مجبور به حذف قسمت هایی از اثر شده یا تغییراتی در آن ایجاد می کند. مهم تر آن که گاه اثر اجازه ی چاپ می گیرد اما دادگاه مطبوعات قبول نمی کند و اخذ مجوز هم حاشیه امنی برای نویسنده یا مترجم فراهم نمی کند.
سانسور در ایران گاهی آن قدر شدید است که آدم به حیرت می افتد. در قانون مطبوعات آمده: انتقاد از قانون اساسی ممنوع می باشد و تخلف از این امر ، تخلف از قانون بوده و مجازات دارد. قصه پرغصه سانسور همواره به همین روال بوده است. در زمان گذشته نیز با سانسور شدیدی مواجه بودیم. فقط در سال اول انقلاب وضع بهتری بود . اما از سال های بعد به مخالف ایدئولوژی حکومت اجازه ی چاپ عقیده اش را نمی دهند. و اخیراً هم تصمیم گرفته اند به آثاری که متضمن محورهای فمینیسم، سکولاریسم و نیهیلیسم اند اجازه چاپ ندهند. فمینیسم از دیدگاه حکومت مطرود است. زیرا می گویند این تفکر زاییده ی غرب است و به برابری زن و مرد اعتقاد ندارند. بیست و یک نفر از وبلاگ نویسان در سال گذشته دستگیر شدند و به همراه فیلترینگ سایت های شان مجازات شدند. الان تعدای از متفکران و ژورنالیست ها به جرم نوشتن و بیان عقاید خود در زندان هستند. که در این جا گرامی می داریم یاد ناصر زرافشان، اکبر گنجی، عبدالفتاح سلطانی، و طبرزدی و بسیاری دیگر را. تعدادی دیگر نیز با تحمل مدتی زندان به قید وثیقه آزاد شدند. از جمله رضا علیجانی، هدی صابری و... گناه این افراد ، فقط نوشتن است. الان هم بلاتکلیف اند.
نوع دیگر سانسور، که مثل شکل اول علنی نیست، اما قویتر است، گاهی سانسوری است که در کشورهای غربی از جمله امریکا وجود دارد. در این گونه موارد حکومت رسماً و علناً در کتاب انتشار کتاب اخلال ایجاد می کند. کسی را به جرم نوشتن در زندان نگه نمی دارند اما عملکرد به گونه ای است که امکان هر نوع فعالیت را از نویسنده سلب می کند. زمانی که مدیا و انتشارات بزرگ در انحصار یک یا چند گروه است کسانی که به طرز تفکر خاصی تعلق ندارند انتشارات بزرگ حاضر به چاپ آثارشان نخواهند بود. در چنین سیستمی رسانه های مستقل امکان رقابت با انتشارات بزرگ را ندارند و از پا درمی آیند و بازرا چاپ کتاب و نشر در انحصار باقی می ماند و خلاقیت از بین می رود.
در این مورد به چند آمار از امریکا توجه کنید. اگر به لیست سهامداران کمپانی های اصلی رسانه ای امریکایی نگاه کنیم نام چند کمپانی سرمایه گذاری در آن مشهود است از جمله بارکلی،...همین چند شرکت سرمایه ای در حدود چهار هزار ملیارد دلار در کنترل خود دارند. این تمرکز و انباشت سرمایه نقش فرد و جامعه را تحت الشعاع قرار می دهد. در ده ژانویه سال دو هزار امریکا شاهد ادغام دو غول رسانه ای بود: تایم وارنر و امریکن آن لاین. که اولی خود از ادغام تایم و وارنر ایجاد شده بود. آ. اُ. ال. چندین شرکت بزرگ را قبلاً خریداری کرده بود که ارزش این ها حدود سیصدمیلیارد دلار امریکا است. لیست کمپانی های وابسته به این غول بیش از ده صفحه است. نام اختصاری این شرکت حالا تایم وارنر شده است. ادغام شرکت های بزرگ انتشاراتی باز هم ادامه خواهد داشت. اکثر صاحبان کمپانی ها به یک گروه و طرز تفکر خاص علاقه دارند. بنابراین هنرمندی که مستقل می اندیشد و ایده اش با آن ها همخوانی ندارد امکان بسیار اندکی دارد برای چاپ اثرش. این قدرت متمرکز آن قدر قدرتمند است که ابتکار عمل را از هر فرد مخالفی می گیرد و به ندرت افرادی چون چامسکی و مایکل مور می توانند جایگاه خود را به دست بیاورند. چه بسا اگر این قدرت نبود دنیا شاهد چامسکی های بیشتری می شد.
چون صحبت از سانسور پنهان شد اجازه بدهید به نوع دیگری از همین دست اشاره کنیم در دنیای دیجیتالی. علاوه بر فیلترینگ در بسیاری از کشورها، شکاف دیجیتالی عمیقی بین کشورهای پیشرفته و کشورهای غیرتوسعه یافته و غیر صنعتی هست . نویسنده های کشورهای صنعتی صدای خودشان را به مخاطبان شان می رسانند اما هنرمندان کشورهای کم توسعه از این امکان برخوردار نیستند. در حالی که به طور متوسط در کشورهای امریکایی برای هر دونفر یک کامپیوتر است در کشورهایی چون انگولا و... برای هر سه هزار نفر یک کامپیوتر وجوددارد. طبق آخرین آمار حداقل پنجاه میلیون نفر در دنیا هنوز نمی دانند تلفن اختراع شده است. در چنین جهانی یک نویسنده می تواند به خلق آثار هنری بپردازد. و شاید به همین دلیل است که اکثر جوایز ادبی و هنری به نویسندگان و هنرمندان کشورهای پیشرفته تعلق می گیرد و این یک مسابقه نابرابر است. اگر دونده ای پرقدرت با فردی لنگ مسابقه دهد نتیجه از قبل مشخص است. برد در این مسابقه افتخاری ندارد.
سخنان خودم را با داستانی از بوعلی به پایان می برم. بوعلی سینا برای خرید نان به نانوایی می رود. پسرکی فقیر نیز برای گرم کردن اتاق خود آمده که زغال داغ ببرد. بوعلی می پرسد تو که ظرف نیاورده ای. در چه زغال می بری؟ پسرک مشتی خاک در دست می ریزد .«حالا زغال را این طور می برم.» تو سواد داری؟ به علت فقر نه. افسوس که استعدادهایی چون در اثر فقر از بین می رود. اگر فقر باعث بیسوادی من نمی شد تو بوعلی مشهور نمی شدی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر