۱۵ آبان ۱۳۹۰

ایمان آوردم به «تن تن و میلو» 

این روزها خیلی ها از «نادر و سیمین» می نویسند. من هنوز دل دیدن تراژدی جامعه ای که هم درونش هستم و هم نیستم را ندارم. به جایش می روم «تن تن» می بینم، در نسخه 2D. یک دل سیر هم می خندم و تحسین می کنم دانش بشری را که تا این اندازه پیشرفت کرده، که توان ساخت چنین فیلمی را داشته. بعد هم از قدرت داستان و از طنز ظریفی که هم در داستان و هم در ساخت و کارگردانی فیلم هست لذت می برم و اگر قرار هم باشد به کسی بگویم «فتبارک الله» به هرژه و اسپیلبرگ و تمدن روشنگری می گویم که ثابت کرده اند، عرصه برای خلق و خلاقیت بس وسیع است.
بعد هم یاد داستان گویی پیرامون ممنوع الخروج شدن بهمن فرمان آرا می افتم که امروز خوابگرد نقلش کرده بود و قصه‌ای که به سلحشور و آن یکی در کانادا دهن کجی کرده‌اند خیال خودشان، وباز به سطحی نگری قرون وسطایی یک مجموعه فکر می کنم که درها را آجر می کنند، مرزها را دیوار، خانه ها را زندان، و یاد زندان که می افتم فکر می کنم در ایران چقدر زندانی هست و چقدر این ها هزینه نگهداری دگراندیشان و سربازهای محافظ زندان ها می کنند و چقدر انرزی هدر می دهند برای این که نُطُق از زندانی ها بکشند یا با سیستم خام مغز زندان بان ها یکی شان بکنند، باز یادم می آید که قرار بود تازه انقلاب شان را هم صادر کنند، نویسنده ها و فیلم سازهای شان را هم صادر کنند، از نظر دانش و هنر هم تمام تجربه های شان را در اختیار دنیا قرار بدهند یا ...
همه این فکرها را که ول کنم، مًحکــــــــم می آیم پایین و می افتم روی صندلی سینما و باز تصویرهای شگفت انگیز پیش چشمم راه می‌روند. اگر روزی این روشنگرهای دنیای مدرن دین جدید می‌آوردند، و قرار بود به دین شان رفت من سر صف خودم را می‌رساندم. 

پ. ن.:. برای حمایت از کارگردان و عوامل «نادر و سیمین» فیلم را خواهم رفت، یک روز که حالم خیلی خوب باشد و انرژی مضاعف داشته باشم. این فیلم را سینما «گراند تئاترت» در کپنهاگ می‌آورد.

۲ نظر:

آ گفت...

فکر کنم من هم لازم دارم برم تن‌ تن‌ رو ببینم. :)

odin گفت...

حتما این کارو بکن! :)