نقطههای کور
در شناخت آدمها از هم و از جامعهای که در آن زندگی میکنند چه به عنوان صاحبخانه و چه مهاجر، نقطههای کوری هست که واقعا سالهای سال تجربه زندگی و رفت و آمد پیدرپی لازم هست که این نقطههای کور شاید تا حدی واضحتر و ملموستر رفع بشوند. حتا دو نفر آدم هم که در کنار همدیگر زندگی میکنند، ذهنشان پر است از همین نقاط کور شناختی. رفتهرفته و بعد از سالها زندگی -آن هم به شرط اینکه با هم رو بازی کردهباشند- این نقطه ها واضحتر میشود و در نتیجه شناخت و به رسمیت شناختن هم، قدرتمندتر و استوارتر.
همه ما مثالهای دم دستی از این موضوع داریم. یکی از این مثالهای دم دست که چند وقت است ذهن من را مشغول کرده ذهنیت و خط مشی دانمارکی نسبت به مناسبات ایران و دانمارک است، به خصوص بعد از این حوادث چند سال اخیر در ایران. دولت دانمارک و رسانههای دانمارک به مراتب رفتارهای ضدو نقیض دولت ایران را مورد انتقاد قرار دادهاند، دانمارکیهای اهل سیاست این اتفاقات و گاهی حتا جنایتهایی که در ایران رخ داده را به باد سوال گرفتهاند و محکوم کردهاند، مدام علنی و غیرعلنی تا جایی که تیغشان میبریده کنار دولتهای دیگر ایران را گوشمالی لفظی و عملی دادهاند، اما…
...با این که میدانند جشنوارهای در ایران برگزار نمیشود مگر اینکه دولت ایران آن را سروسامان داده باشد، یا عامل برگزارکننده و اجرای آن باشد، باز هم جایزهای که یک دانمارکی از ایران میگیرد مهم میشود و در خبرها اعلام میشود و از آن صاحب جایزه هم یک جوری که ممکن باشد تقدیر میکنند که برای کشور و جامعه فرهنگی دانمارک افتخار آورده. طرف هم برای دریافت جایزهاش می رود تهران، کلی هم بهبه و چهچه میشنود و عزت و احترام میبیند و یکی دو هفته هم به خرج دولت ایران خوش میگذراند و با کلی هدیه بزرگ و کوچک و چمدان پر از سوغاتی برمیگردد خانه - دانمارک.
نمونه اولش یک محقق تراز اول است که برای تحقیقاش راجع به یخچالهای ایران تحقیق کرده و رساله دکترای مهندسیاش را در این زمینه نوشته. نام این محقق الان روی سایت رسمی گروه ایرانشناسی و زبان فارسی دانشگاه کپنهاگ است و به زودی هم قرار است در یکی دو جمع، از کارش و از تجربه جایزه گرفتناش برود و صحبت کند. و البته با طمطراق در سایت دانشگاه راجع به بزرگی و ارزش این جایزه ملی -جایزه فارابی- داد سخن دردادهاند.
نمونه دومش هم برنده شدن یک گروه تئاتر در جشنواره تئاتر همدان است. این گروه تئاتر هم الان با سه تا جایزه و احتمالا کلی افتخار و سوغاتی آمدهاند خانه، حرفشان هم در خبرها سر زبانهاست.
و…البته از دیدن مخاطب های ایرانی و تحصیلکرده و علاقمند به شدت شگفتزده شدهاند…بقیهاش را بیشتر نمی گویم چون پر از همان حرفها و اداهای کهنه و نخنمای خاورشناسانه است.
به هر حال این یعنی دیپلماسی: بدهبستان سیاسی و فرهنگی - یعنی احتمالا سیاسی و فرهنگی. بقیهاش روزی در تاریخ آینده دو کشور یا احتمالا از لابهلای فایلهای یک ویکیلیکس نوعی معلوم میشود.
البته انکار نمیکنم که این بدهبستانها هرقدر هم که جای سوال داشته باشد، برای شناخت و ایجاد شناخت و روند بازشناخت بین دو کشور و دو مردم میتواند مفید باشد. حداقلش این است که روزی اگر کسی به فکر از پا انداختن دولت ایران افتاد، عده زیادی از مردم دانمارک با هشیاری بیشتری به مساله نگاه میکنند. این هم بحث خودش را دارد که میماند برای یک پست دیگر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر