شور امشب سرم
نمایشگاه کتاب دانمارک در کپنهاگ از دیروز آغاز بهکارکرده و سه روز دوام دارد. فردا روز سوم است و ما هم قصد کردهایم در برنامه فردا شرکت کنیم. هیجانزدهام و میدانم امشب یا خواب گارد سفید خواهمدید با موسیقی متن سرود ملی روسیه (!) یا غرفههای نمایشگاه را.
نمایشگاه فقط برای نمایش کتاب است. البته بعدازظهر روز سوم تعدادی از کتابها یا کتابهای صوتی را هم میشود خرید، کتاب کودکان هم ارزان میشود. هیجانانگیزترین قسمت نمایشگاه سخنرانیها و تریبونهای آزاد غرفههای کوچک و بزرگ است. بسیاری از غرفهها برنامه دارند و جدیدترین کتابها معرفی میشوند و جلسههای پرسشوپاسخ درباره کارهای جدید برگزار میشود. سخنرانیها را در تلویزیون دانمارک پخش نمیکنند، اما رادیو دانمارک طی همکاریاش با نمایشگاه تمام سخنرانیها را پادکست میکند که در سایت رادیو دانمارک میشود پادکستها را بلافاصله پس از اجرا در سه فرمت دانلود کرد.
به جز یک برنامه پراکنده، من مشتاقم دو نویسنده ایسلندی، یک نویسنده آلمانی و گفتوگوی یک نویسنده دانمارکی با نویسندهای افغان را بشنوم. و … باز شاید درباره نمایشگاه بنویسم.
پینوشت ۱: این نمایشگاه دو ویژگی دارد. ۱- (ما جزو معدود بازدیدکنندگان غیردانمارکی پروپاقرص نمایشگاه هستیم.) تعداد خارجیهایی که در این نمایشگاه شرکت میکنند، بر طبق تجربه من از انگشتان دست و شاید پا تجاوز نمیکند. ۲- حضور پررنگ بچههای کوچک در دو روز شنبه و یکشنبه با خانواده.
نکته آخر این که امسال آخرین سالی است که نمایشگاه در مرکز شهر کپنهاگ (مجموعهای به نام فوروم Forum) برگزار میشود. از سال دیگر نمایشگاه به ساختمان نمایشگاهها در جزیره آما (Amager) که در سمت راست و بخشی از کپنهاگ بزرگ است، برگزار میشود. این محل جدید همان جایی است که اجلاس بین المللی محیطزیست دو سال پیش در آن برگزار شد.
پینوشت ۲ (بعد از نمایشگاه): نمایشگاه خوب بود. نویسندههایی را که میخواستیم ببینیم دیدم. همانطور که گفتم ما جزو معدود خارجیهای بازدیدکننده بودیم. علتش هم این است که خاورمیانهای پول حرام نمیکند بیاید نمایشگاه کتاب، پول هم حرام نمیکند کتاب بخرد. گفتم که بعدازظهر تعدادی از غرفهها با تخفیف کتاب میفروختند. مبادا یک وقت فکرکنید ایرانیها باشعورتر از بقیه خاورمیانهایها هستند و اگر مردم خاورمیانه اهل کتاب و کتابخوانی و نمایشگاه کتاب و یحتمل سایر امور فرهنگی نیستند، ایرانیها بعض بقیه شاناند. خیر! من مدت هاست امیدم از ایرانیهای دانمارک نشسته قطعشده. و شوری که در دنبال کردن کتاب بین جوانهای ایران در ایران می شناختم یک صدمش را اینجا بین نسل قبلیها و نسلجدید نمیبینم...بحث عوض شد، اسباب شرمندگی است!
یک وزیر کابینه جدید (منو سرین) که در دهه هشتاد میلادی با خانوادهاش از هند به دانمارک مهاجرت کرده، امروز در یکی از سنها گفتگو داشت، همراه با یک دورگه فلسطینیدانمارکی. هر دو کتاب کودک می نویسند برای این که کودکیشان با کودکی بچههای دانمارکی فرق داشته و حالا که موقعیتی پیدا کردهاند میخواهند پلی باشند بین دو گروه از کودکان: دانمارکیهای اصیل و دانمارکیهای دورگه یا با پیشینه خارجی. مَنو که حالا وزیر کابینه است و سرش هم خیلی شلوغ است، میگفت تصمیم دارد داستان جدیدی در کریسمس برای بچهها بنویسد، چون کریسمس چند روز تعطیل است و دوست دارد به سرگرمیاش بپردازد. و کتاب لاغری را که چندی پیش چاپ کرده بود به بچههای مخاطبش نشان داد و گفت شما این کتاب را چقدر طول می کشد بخوانید؟ بچهها گفتند زیاد طول نمیکشد. مثلا یک نصفه روز. مَنو هم گفت نوشتن یک چنین کتابی برای من هم زیاد طول نمی کشد. برای همین قول میدهم حالا که کار دولتیم وقت گیر شده، شماها را فراموش نکنم و در تعطیلاتم برایتان بنویسم.
از اتفاقات جالب دیگری که امسال دیدیم به وجود آمدن یک شرکت تولید کتب آموزشی بود، که نرمافزار توضیح و تحلیل تاریخ جهان برای ۳ مقطع تحصیلی مدرسهرو ایجاد کرده بودند. این کار را یک شرکت خصوصی انجام داده بود که خدمات سایتشان را به مدارس و مراکز آموزشی می فروشند. کار بسیار جالبی بود که سه نفر طراح اصلی این برنامه حجیم بودند. اطلاعات را هم به صورت تماتیک و تاریخی طبقهبندی کرده بودند.
پینوشت ۲ (بعد از نمایشگاه): نمایشگاه خوب بود. نویسندههایی را که میخواستیم ببینیم دیدم. همانطور که گفتم ما جزو معدود خارجیهای بازدیدکننده بودیم. علتش هم این است که خاورمیانهای پول حرام نمیکند بیاید نمایشگاه کتاب، پول هم حرام نمیکند کتاب بخرد. گفتم که بعدازظهر تعدادی از غرفهها با تخفیف کتاب میفروختند. مبادا یک وقت فکرکنید ایرانیها باشعورتر از بقیه خاورمیانهایها هستند و اگر مردم خاورمیانه اهل کتاب و کتابخوانی و نمایشگاه کتاب و یحتمل سایر امور فرهنگی نیستند، ایرانیها بعض بقیه شاناند. خیر! من مدت هاست امیدم از ایرانیهای دانمارک نشسته قطعشده. و شوری که در دنبال کردن کتاب بین جوانهای ایران در ایران می شناختم یک صدمش را اینجا بین نسل قبلیها و نسلجدید نمیبینم...بحث عوض شد، اسباب شرمندگی است!
یک وزیر کابینه جدید (منو سرین) که در دهه هشتاد میلادی با خانوادهاش از هند به دانمارک مهاجرت کرده، امروز در یکی از سنها گفتگو داشت، همراه با یک دورگه فلسطینیدانمارکی. هر دو کتاب کودک می نویسند برای این که کودکیشان با کودکی بچههای دانمارکی فرق داشته و حالا که موقعیتی پیدا کردهاند میخواهند پلی باشند بین دو گروه از کودکان: دانمارکیهای اصیل و دانمارکیهای دورگه یا با پیشینه خارجی. مَنو که حالا وزیر کابینه است و سرش هم خیلی شلوغ است، میگفت تصمیم دارد داستان جدیدی در کریسمس برای بچهها بنویسد، چون کریسمس چند روز تعطیل است و دوست دارد به سرگرمیاش بپردازد. و کتاب لاغری را که چندی پیش چاپ کرده بود به بچههای مخاطبش نشان داد و گفت شما این کتاب را چقدر طول می کشد بخوانید؟ بچهها گفتند زیاد طول نمیکشد. مثلا یک نصفه روز. مَنو هم گفت نوشتن یک چنین کتابی برای من هم زیاد طول نمی کشد. برای همین قول میدهم حالا که کار دولتیم وقت گیر شده، شماها را فراموش نکنم و در تعطیلاتم برایتان بنویسم.
از اتفاقات جالب دیگری که امسال دیدیم به وجود آمدن یک شرکت تولید کتب آموزشی بود، که نرمافزار توضیح و تحلیل تاریخ جهان برای ۳ مقطع تحصیلی مدرسهرو ایجاد کرده بودند. این کار را یک شرکت خصوصی انجام داده بود که خدمات سایتشان را به مدارس و مراکز آموزشی می فروشند. کار بسیار جالبی بود که سه نفر طراح اصلی این برنامه حجیم بودند. اطلاعات را هم به صورت تماتیک و تاریخی طبقهبندی کرده بودند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر