فارسی را جهانی کنیم
اعتراف میکنم شغل خوب و نان و آبدار، داشتناش یک موهبت است و لذت بردن از شغل آن هم از نوع فرهنگی و دانشگاهیاش هزاران موهبت. سالها پیش در دوره مختصری این هزاران موهبت یکباره رخ نمود و چه لذتی دارد حس کردن این همه با هم.
حالا در این وانفسای بیکاری در دانمارک جدای الطاف دوستان دانمارکی که چهارچشمی حواسشان به پیشرفت ماست و پیشنهادهای سرتاپا خالصانهشان گاهی آدم را حتا متحیر میکند، اداره کاریابی هم موهبتی دیگر از این دست را پیشکش کرده که بفرما ضیافتی برپا است و عیش اکمل به دنبالش: «تدریس در آکادمی ارتش». زبان فارسی آموزش دهید تا رستگار شوید، خیرش را در دو دنیا دو دستی تقدیم میکنند. رفقا هم که از اطراف و اکناف پیغام میدهند، اینو بگیر. فرصت درخشانیه!
برای آدمی که تمام این سالها با زبان و گویش و علوم دور و برشان سروکار داشته یک کیس بزرگی میشد، اگر من هم چینی بودم و درست مثل دوست چینیِ دوستدانمارکیام در آکادمی وزارتخارجه میتوانستم چینی درس بدهم و از تمام حقوق و مزایای یک استاد زبان چینی با کلی احترام عمیق مورد قدر و ارج و قرب واقع بشوم. این درست پیشنهاد یک دوست دانمارکیام بود که دوست چینیاش با دکترای جامعهشناسی شروع کرده به تدریس زبان در وزارت امورخارجه و همه طیفی هم دانشجو دارند. چرا من نمیروم در آکادمی ارتش فارسی و گویشهای ذیربطش را درس بدهم.
بمیرد پدر وسوسه که جن و انس را درهم گرفتار میکند.
هوس داشتم یک ارزیابی کوچک کنم در کشورهای اطراف، ببینم چندتا آکادمی ارتش دیگر هست که به همین شکل در این شرایط نیاز به مدرس زبان و گویشهای فارسی دارند. از هلند و بریتانیا و آلمان و فرانسه بگیر تا امریکا و شرکای دیگر. کی، واقعا چندتا ایرانی حوصله میکند سری به صفحه کاریابی این آکادمیها بزند و ببیند بازار جهانیسازی زبان فارسی در چه شرایطی به سر میبرد؟ رفقای ایرانی بدجوری حواسشان به سینما و ارز است. الان این دو موضوع بدجوری ذهن و هوش مردم را به کار گرفته و جایی برای فکر کردن به تمهیدات لشگرکشی به ایران باقی میماند یا …
زمانیکه اعزام نیروهای دانمارکی به استان هلمند در جنوب افغانستان گسترش پیدا میکرد حرف از زبان پشتو بود. پشتونهای به اصطلاح حامی تروریسم باید مورد تفهیم و تفاهم قرار میگرفتند، و چه راهی بهتر از زبان و چه شغلی شرافتمندانهتر از افسرزبان که با دانش خودشان به مام وطن (!) آن هم در افغانستان خدمت میکنند. و به هرحال دنیا که مثل ایران نیست که بزرگان هنر و سینمایش هم بدون مترجم نتوانند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند! الان هر اتفاقی ترجیحا با زبان همان اتفاق رخ میدهد. هنوز چین بازار اسکاندیناوی را فتح نکرده بسیاری از مدارس در دانمارک زبان چینی آموزش میدهند، پدر و مادرها هم با رغبت و استقبال زیادی میگویند آینده اقتصاد دنیا و دانمارک در ارتباط بیواسطه با چین رقم خورده، بنابراین نسل بعد از ما باید بتوانند بدون مشکل با چین دادوستد کنند!
درست در چنین روزگاری که سینماگرها، نویسندها، ورزشکاران و به اصطلاح سیاستمدارهای ایرانی از گپ و گفت معمولی و سطحی به زبان انگلیسی هم درمیمانند و مرزهای ایران را هم دولت متشخص هی محکمتر میکند و مفاخر و تاریخ کهن ایرانی را برای پر کردن عریضه به درشتنمایی بیشتری پیش چشم ایرانیها میآورند، که مبادا ذهن و فکر مردم به زبان و فرهنگ غربی گرایش پیدا بکند؛ درست در چنین عصری آکادمیهای ویژهای این بیرون زبان فارسی تدریس میکنند. و خواهش میکنم یادمان باشد و از خودمان بپرسیم، ایران چه دارد که میخواهند زباناش را بیاموزند؟ ادبیات مدرن و بهروز؟ اقتصاد روبهرشد، سیاست و جهانبینی بینالمللی، فلسفه ناب؟ نفت را هم که تعطیل کردند، خیال رفقای ایرانی راحت شد؟ یک سرباز آلمانی، هلندی، دانمارکی، امریکایی برای چه منظور باید ساعتها از وقت عزیزش را درگیر آموزش خط و زبان فارسی کند؟
شرط میبندم به جمعیت احمقهای درراس ایران همین حکایت را اگر بگویید، شادمان بشوند و بگویند، خدا را شکر زبان فارسی هم مثل تشیع دارد جهانی میشود.
۴ نظر:
این به پست شما ربط داره:
http://4divari-mani2.blogspot.com/2010/10/blog-post_6255.html
ممنون از این پست که فرستادید. درست اوائل ماه مه ۲۰۱۱ هم همین ماجرا بود، آن جا کسی را میخواستند که به دری تسلط داشته باشد. دری کابلی و اطراف. اما جایی که آدم گرفتار وجدانش باشد چه فرقی است بین دری افغانستانی و فارسی ایرانی.
نمیدانم به چه زبانی و با چه ادبیاتی میشود ایرانیها را به این موضوع هشیار کرد؟ یک عده که مستاند و در بیخبری زندگی میکنند، یک عده هم خسته و حوصلهبه سرآمده. جنگ واقعیت مهیبی است که تمام این اتفاقهای دوروبر ما خبر از آن میدهد. از روی نسل ما هم اگر بگذرد، نسلهای آینده، همین نسل -بلانسبت ابله و تنآسای ما- را به سوال میکشاند. وقتی جنگ میخزید و نرم نرم و فشفش کنان میآمد سمت مرزهای ایران، شما کجا بودید؟!
حرف شما رو کاملا می فهمم. امروز برعکس گذشته، برای اولین بار این امکان واقعی موجود است که آدم بتواند در مقابل آن چه که در جهان می گذرد، «به روز» باشد. تأسف و تعجب من از این است که عده قلیلی از این امکان استفاده می کنند.
اتفاق وحشتناکیه و شوخیبردار نیست. فقط میشه گفت اوضاع بدجوری ملتهبه.
ارسال یک نظر