۱۴ دی ۱۳۹۰

زنگ‌ها را کجا و کی برای ما به صدا درمی‌آورند؟

ماجرای ارز و نوسان یورو و دلار در ایران اتفاق تازه‌ای نیست. همیشه این نوسانات بوده و هربار هم که تقی به توقی خورده افت و خیز ارزی اعصاب عده زیادی از ایرانی‌ها را مستقیم یا غیرمستقیم هدف قرار داده.
آدم‌هایی که محتاج ارزند، حالا به هر دلیلی، بالا و پایین رفتن نرخ ارز شاد و پشیمان و شاید هم دیوانه‌شان کرده. و آدم‌هایی که مستقیما با ارز سروکار ندارند و بالا و پایین رفتن نرخ ارز ناملموس زندگی و کارشان را دستخوش قرار داده. می‌بینند قیمت‌ها کمی یا خیلی تغییر می‌کند. 

چیزی که آزار‌دهنده است گذر از این وضع نابسامان اقتصادی است که در این چندسال اخیر در ایران گذران زندگی را به گذر از میدان مین شبیه کرده. یکباره قیمت بالا می‌رود و عده زیادی دربرابر این تغییر بی‌دفاع می‌شوند و یکباره قیمت پایین می‌آید. 

اتفاقی از این دست در شمال اروپا خیلی غیرقابل هضم است و بی‌ثباتی و علیل بودن یک سیستم اقتصادی را نشان می‌دهد. مردم این‌جا مقتصد به دنیا می‌آیند، مقتصد زندگی می‌کنند و مقتصد هم می‌میرند. این خصیصه شامل حال مردم آلمان و هلند هم می‌شود. خیلی از اجناس -از ضروری‌ترین تا لوکس‌ترین اشیایی که در یک زندگی قابل تصورند- نسل به نسل و دست به دست می‌گردند. در بیشتر موارد کسی بیشتر از احتیاج شخصی چیزی نمی‌خرد -حتا نان و مایحتاج روزانه. مردم به دورریختن عادت ندارند و فروشگاه‌های دست‌دوم که خیلی اوقات کلیسا و صلیب سرخ اداره می‌کنندشان طرفداران زیادی دارند، حتا در بین نسل جوان که دنبال کشف و تجربه دنیای مدرن و تازه‌ترینهای دنیا هستند. از نسل‌های قبل هم کلی خرده‌ریز به‌شان به ارث می‌رسد. حتا این موضوع در دایره‌واژگان و اصطلاحات این زبان‌ها هم راه پیدا کرده: واژه‌هایی که به «دست‌دوم» ربط داشته باشند. 

اما اتفاقی که نمی‌افتد نوسان محسوس و ملموس ارز و اهمیت ارز در زندگی روزمره مردم است. اقتصاد علیل و معیوب نیست و پایه‌هایش هم روی امروز و دیروز قرار نگرفته. یک پدیده منسجم و تحول یافته و کمال یافته و حاصل چندین نسل است.

حالا این بالاپایین شدن ارز را بگذارید کنار خریدهای بی‌رویه و بیمارگونه فرهنگ ایرانی. تا یک ماه دیگر مردم برای خرید عید تو کوی و برزن و بازار و پاساژهای ایران و شهرهای بزرگش راه می‌افتند و باز می‌خرند و می‌خرند. نتیجه این اقتصاد علیل و ذهن‌های بیمار خیلی از مردم یک واقعه شوم است. بدبختی این‌جاست که مردم بیشتر از جلو پای‌شان را نمی‌بینند. تکیه به یک تکسرمایه طبیعی به اسم نفت از مردم ایران -خودآگاه یا ناخودآگاه- ذهنی تک‌بعدی ساخته که در دنیای پر تزلزل اقتصادی و سیاسی به شدت خطرآفرین می‌تواند باشد. 



هیچ نظری موجود نیست: