بعد از یک غیبت طولانی که آدم نمی داند بالاخره قرار است چیزی بنویسد یا نه، یا در این کشور کوچک و ریزه خبر خاصی برای نوشتن هست یا نه، یکباره موضوعی مثل بمب شاید هم مهم تر و مهیب تر از بمب می ترکد و آدم نمی تواند از موج آن ساکت و در امان بماند.
روزنامه ی یولند پستن روز سی سپتامبر گویا به دنبال طرحی که هنرمندان را برای شرکت فراخوانده بوده ۱۲ تصویر یا بهتر بگویم کاریکاتور در صفحه سوم از صفحات ویکندکولتور ش چاپ می کند با عنوان«چهره ی محمد». یکی از کاریکاتورها که معنای بیشتری را می رساند توسط راسموس هویر ترسیم شده : پیرمردی که بیشتر به یک راهزن عرب هزارو یکشبی می ماند و خنجری از رو در دست گرفته رو به پایین و در دو سویش دو زن با حجاب سیاه پشت سر او هستند و در حالی که روی چشم پیرمرد با ریش و پشم فراوان و سیخ سیخ نوار سیاهی (مثل کی بگویم؟) گذاشته اند دو زن از تمام بدن شان فقط اندازه ی همان نوار معلوم است.با چشمای پر بهت و شاید حریص یا شاید هم ترسیده.صرف نظر از هر گونه تفسیر این طرح و انگیزه ای که پشت آن بوده اتفاق بعدی بهت برانگیزتر بود. همان روز پسر به زعم من بیگناهی با دفتر روزنامه تماس می گیرد و همه را و به خصوص کاریکاتوریست را تهدید به مرگ می کند. اما طی عملیاتی سریع پلیس زبردست دانمارک(!) طفل معصوم را روز دوشنبه هفته ی بعدش حین صرف غذا دستگیر می کند. یادم نرود بگویم که طفل معصوم تهدید را در خانه ی پدری و از خط تلفن پدرش انجام داده بوده!مضحک تر آن که روز پنج اکتبر سردبیر روزنامه، کارستن یوست، از پلیس به خاطر ضربه شستش تشکر می کند و اذعان می کند فقط خدا حق دارد خالق دنیا باشد. مسلمان ها هم نباید محمد را تا حد خدایی چنان بالا ببرند که کشیدن تصویری از او حرام باشد.لازم به ذکر است تصاویر چاپ شده از بین چهل تصویر انتخاب شده اند!!!
۱ نظر:
با تشكر از كامنتي كه گذاشتيد.دوست عزيز من نيز با شما هم نظرم و به دوستان همان روش شما را توصيه مي كنم.موفق باشيد.
ارسال یک نظر