وقتی آرامش کودکی به داد بزرگسالی آدم بزرگها میرسد: یک ایده بکر!
سالها پیش از دوستان پزشکیخوان شنیده بودم سر کلاس تشریح یکی از بچهها از هول و هراس آناتومیِ حی و حاضر پیش چشمش بیهوش شده و بر زمین افتاده بود. باز هم دوستانی را میشناختم که از دیدن خون و کالبد پاره پاره حالشان بد میشد و مدتها گذشت تا عادت کنند. ولی میرسید روزی که کالبد پاره شود و این رفقا قالب تهی نکنند!
تنور پزشکی و مشتقاتش در بازار مجموعه تحصیلی دوره نوجوانی من بس داغ بود و من سالهای سال دودل بودم نخواندنم به، یا خواندنم. چیزی که من را مطمئن میکرد این کاره نیستم حس و حالی بود که از دیدن زخم به من دست میداد. راستش هنوز خودم هم اگر زخم و جراحت ناجور بردارم به جز حس درد اولین عکسالعملم این است که رویم را برمیگردانم. حالا تصور برش زدن به یک کالبد که جای خود دارد.
چیزی که امشب به شدت هیجانزدهام کرد و باز وادارام کرد به راهی که رفتهام بهتر فکر کنم، خبری بود درباره آموزش عملی آناتومی به دامپزشکان در دانشکده دامپزشکی دانشگاه کپنهاگ.
ماجرا این است که از خرسیهای کوچکی (تدی) برای این کلاسها استفاده میشود که درون غدههای بدنشان خمیر نان و درون شریانهایشان آبمیوه است. البته در قسمتهایی هم سس مایونز در بدنشان جاسازی شده. این دقیقا به این معنی است که دانشجویان نترسند و با بدن جانور یک ضرب روبهرو نشوند، و به جای آن دقت کنند که کارد را جای درستی بگذارند و دقیق برش بزنند. کمترین خطر برش نادرست این است که سرتاپای دانشجوی دامپزشکی میشود سس مایونز یا آب سیب و خمیر نرم و چسبناک نان! تدیهای مورد استفاده در این کلاس مخصوصا برای همین کاربرد و بر اساس پایاننامه دکتری یکی از فارغالتحصیلها ساخته شدهاند. بدن این تدیها دقیقا مشابه بدن یک حیوان است و دانشجوی تازه نفس به جای این که با یک خوک و سگ درسته مواجه شود، میتواند نرم نرم و با حس آرامش و امنیت بیشتری این فضا را تجربه کند و به آن خوبگیرد.
فعلا طرح برای دانشجویان دانمارکی است و هیچ گونه دانشجوی خارجی در این دورهها اجازه حضور ندارد. دلیلش هم این است که تعداد متقاضی آن قدر زیاد است برای این کلاس که جایی برای خارجی نمیماند.
من آنقدر تحت تاثیر این خبرم که مطمئنم تا چند روز فقط و فقط به تختهایی فکر میکنم که رویشان دهها تدی در اندازههای مختلف خوابیده و من که هیچوقت عمر جراحی حیوانات از ذهنم هم نگذشته، چند وقتی را با این امر شگفتانگیز روزگار خواهم گذراند.
(پینوشت:
چقدر جای خلاقیت در ممالک مترقه ما خالی است…)
۴ نظر:
جالب بود. زیاد مطمئن نیستم، ولی شاید این خلاقیت یکی از تاثیرات سینما رو دنیای پزشکی باشه.
سینما و ادبیات و کلا هنر که حضور پررنگی تو ساختار فرهنگی و اجتماعی و حتا شکلدهی تفکر فردی دارند، اما مساله پذیرش خلاقیته. کلا ایده به ذهن کسی اگه میاد نه نمیگن بهاش، نمیترسن از یه ایده تازه. ایده تازه میتونه آشپزی باشه، میتونه اداره مملکت باشه. یعنی شما ماست را به انحای مختلف تولید یا ترکیب کنی و مشتری هم براش پیدا کنی. حالا همین ماده را بگذار جلو ایرانیها ببین چطور و چند نفر از اون استفاده میکنن. ما یه ذائقه فیکس و یه طبع ایستا داریم. از طبع ایستا نمیشه توقع ایجاد و کشف دنیای جدید داشت. چلو و خورشت شو همیشه یه جور میخوره و میخود، تو بقیه لایههای فرهنگی و اجتماعی و علمی هم همین ذائقه ثابت و ایستا قابل بررسیه. خلاقیت از نوادههای عصر روشنگریه به نظر من. و ذائقه فیکس ریشه در تفکر قرون وسطایی آدمها دارد، همونطور که سنت و فکر و سیاق زندگی به شیوه سنتی همه چیز رو دستنخورده میخواد.
خیلی جالبه، هم به عنوان سوژه تز هم از نظر کاربُردیش. ولی راستش اینی که شامل آموزش به دانشجویان خارجی نمیشه برام تعجب آوره! مگر اینکه خارجیها کمتر از خود دانمارکیها در امور دانشگاه مشارکت داشته باشند، مثلا کمتر شهریه بدهند. نمیدونم، شاید هم کلا تحصیل در اون دانشگاه رایگان هستش.
اولویت با دانشجوی دانمارکیه . منظور از دانشجوی خارجی یعنی دانشجوهایی که اذ کشورهای دیگه برای تحصیل میان. مثل دانشجوی مبادلهای یا مهمان.
ارسال یک نظر