مزاحم
در حاشیه فستیوال جاز کپنهاگ شاهد اتفاق جالبی بودم که دوست دارم ماجرایش را اینجا بنویسم.
من تازه به کانال هلهروپ، کنار مرکز خرید واترفرونت رسیده بودم و خوانندهها و جازیستها بازارشان داغ بود و جمعیت در دو طرف کانال میشنیدند و گاهی با دست و گاهی تکانی همراهی میکردند. رنگ به رنگ ، با عینک آفتابی و بدون عینک و با گیلاس و بطری مشروب و آب و آبجو و خلاصه خیلیها دوتایی بودند و خیلیها تنها. دوتا پدر جوان آن سمت کانال با کالسکه بچه و بچه به بغل ایستاده بودند و بچهها را با ریتم آواز در بغل تاب میدادند، یکیشان بچه را قلمدوش گذاشت و دستهایش را بالا برد و شروع کرد به رقصیدن.
من ساکهای خرید روزانهام را یکی کرده بودم و گذاشته بودم در سبد جلوی دوچرخه و عملا با صدای آواز به این سمت کانال کشیده شده بودم. دوچرخه را گذاشتم کنار درختی. خیلی تشنه بودم، رفتم داخل مرکز خرید که آب بگیرم. با آب برگشتم سر جای اولم و همین که جرعه اول و دوم را میخوردم متوجه یک قایق کوچک موتوری شدم به اسم دیوای وایکینگ. چهار نفر در قایق نشسته بودند. یکیشان خیلی آشنا بود، همانی که پشت فرمان قایق نشسته بود. همراه کناریش مردی بود حدود شصت ولی خیلی سرحال و کمی شبیه انگلیسیها، یا یک کم شبیه به کندی بود، کمی لاغرتر! دو تا جوان هم پشت سرشان بودند. بعضیها برمیگشتند به سمت کانال و به قایق که وسط جاز تا ته کانال آمده بود نگاه میکردند. خیلی آشنا بود و من باورم نمیشد. تا مدتها باورم نمی شد، بارها من هم به سرنشینان قایق نگاه کردم، یکی از دوجوان لباس نیروی دریایی به تن داشت و حالا سرپا ایستاده بود. آواز اول که تمام شد از ته کانال دوباره دور زدند و جلوتر آمدند. باز متوقف شدند. آواز دوم هم تمام شد و راننده دست زد، مثل همه ما. آرام آرام قایق به جلو میرفت و بعضیها از قایق عکس میگرفتند. من هم درست وقتی حس کردم ممکن است حدسم درست باشد گفتم عکس بگیرم؟ نه!! عکس چه وقتی؟! گیرم خودش باشد، که چی؟
خلاصه در همین حیص و بیص قایق دورتر شد و از پشت استیج گذشت و مردم بیشتر برگشتند و یکباره با همان ریتم، لیریک آواز عوض شد که «بسه دیگه، هنریک، همه حواسا را به خودت جلب کردی؟!! اهه!» و بقیه آواز!! تماشاگرها از خنده منفجر شدند. حدس من هم درست بود، از همان نگاه اول!
حالا هنریک کیهست؟ شوهر ملکه دانمارک. شاهزاده هنریک که هیچوقت هم موفق نشده از فیلتر انتخاب مردم دانمارک بگذرد و لقب شاه بگیرد، اهل فرانسه هست. دانمارکیها به صرف این که طرف دانمارکی نیست و زبان دانمارکی را ناخوب و با لهجه فرانسوی صحبت میکند همیشه او را دست میاندازند. دانمارکیها دقیقا همین طوریاند. نه بیش و نه کم! دوست دارم این را هم بگویم که دیوان شعر این آدم به دانمارکی سه سال پیش اینجا چاپ شد. زیبا هم شعر میگوید.