آدم در سال نو دلش نمی خواهد از مرگ و مردن حرف بزند. این شد که حرف اعدام صدام را که برای ما ایرانی ها خیلی مهم بود به چند روز بعد از سال نو موکول کردم.امشب نه به عنوان یک وایکینگ-ایرانی که به عنوان یک انسان، خبر را در سایت ها و وبلاگ های مختلف می خواندم. به خصوص حالا که فیلم کامل و ناشیانه ی صحنه ی اعدام را هم راهی شبکه های اطلاع رسانی کرده اند، موضوع هنوز داغی خودش را حفظ کرده است. نظریات ضد و نقیضی درباره ی این اعدام در آخرین روزهای سال قبل و روز عید قربان مسلمان ها، دیده می شود. ایرانی های زیادی خوشحال اند . اما برای شان اعدام کافی نیست. در اروپا بسیاری مخالف اعدام یک انسان اند و این کار را قصاص جنایت علیه بشریت نمی پندارند. شیعیان زیادی در نقاط مختلف دنیا جشن گرفتند و سنی های بسیاری ، چه در فلسطین یا کویت یا عراق و اردن عزادار شدند. بعضی از مقامات کشورهای دیگر هم نظر خاصی ندادند و بیننده بودند. گرچه حرکت امریکا در اشغال عراق از نظر بسیاری محکوم به حساب آمد.در این بین مطلبی در گاردین دیدم که جالب بود. از محافظ صدام در مکانی که زندانی اش کرده بودند. این که رفتار بسیار آرامی داشته و با این محافظ خوب و محترمانه رفتار می کرده. از نانی که برایش می آورده اند برای پرنده ها کنار می گذاشته و به علف های آن جلو وقتی بیرون می رفته آب می داده.... و دیگر این که برای این که از طرف افرادی که در آن سربازخانه بوده اند مورد آزار واقع نشود، او را با اسم مستعار «ویکتور» صدا می زده اند...و کلی صفت ها و خاطرات خوشی که رابرت الیس محافظ از او به یاد می آورد.فکر می کنم چرا ویکتور، «پیروز» خودمان؟ یک شوخی است یا طعنه یاواقعیتی که این محافظ سربازخانه ی امریکایی امروز برای غایبین می گوید؟